یه سال و چندروزی هست که چیزی ننوشتم. برای اینکه از خجالت مراجعین محترم دربیام، یه مطلب خیلی مفصل نوشتم. امیدوارم که مطلب بعدی دیگه به سال نکشه!
قبلا گفتم که به اعتقاد فروید، میل جنسی و آرزوی بزرگ بودن، دو محرک اصلی آدم ها توی رفتارشون هستن[1]. اما چرا؟ این نکته رو در نظر بگیرین که دو هدف اصلی زندگی همه موجودات از گل و گیاه گرفته تا آدمیزاد، بقاء و تولید مثل هست. از چند میلیارد سال پیش که حیات بوجود اومده تا حالا، تمام گونه های موجودات -تو سیر تکاملی ای که داشتن- سعی کردن روش های رسیدن به این اهداف رو پیدا کنن، بهبود بدن، خودشون را باهاش تطبیق بدن و بصورت ژنتیکی به نسل بعدی منتقل کنن. این چرخه تکاملی موجودات مختلفی رو بوجود آورده که هرکدوم روش های خودشون رو برای رسیدن به این اهداف دارن و نسبت به اجداد چند صد هزار یا چندین میلیون سال پیش خودشون پیشرفته تر هستن. بعنوان مثال خیلی از درخت ها «یاد گرفتن» (منظورم از این یادگیری، یادگیری تکاملی هست که طی همون چرخه یافتن، بهبود، تطبیق و انتقال بوجود می آد) که میوه بدن تا حیوون های دیگه رو جذب کنن و به این طریق هسته شون پخش بشه. گل ها باعث جذب حشره ها می شن و گرده هاشون پخش می شه. یه سری حیوون ها «یاد گرفتن» گروهی زندگی کردن شانس بقاشون رو زیاد می کنه و همینجور تا دلتون بخواد مثال هست از این تکامل گونه ها. اما سفر تکاملی ما آدم ها چه جوری بوده و چی «یادگرفتیم»؟ میمون ها حدود سی تا سی و پنج میلیون سال پیش بوجود اومدن و اولین نشونه ها از یه میمونی که بالاخره بی خیال زندگی رو درخت شده و اومده پایین و شروع کرده روی دو پا راه رفتن، مال شش، هفت میلیون سال پیشه. این موجود ایستاده بر دو پا! همون روش زندگی گروهی میمون ها و ساختار سلسله مراتبی و گروهی رو همچنان برای زندگی مناسب دیده و به اون ادامه داده. این بابا بعد از گذشت چندین میلیون سال (حدود دو و نیم میلیون سال پیش) بالاخره تبدیل شده به «انسان اولیه» و یادگرفته از ابزارهای ساده سنگی استفاده کنه و کم کم مغزش بهتر و کامل تر شده و ساختار اجتماعیش رو یکم بهبود داده و از گروه تبدیل کرده به قبیله. تا اینکه بالاخره حدود دویست هزارسال پیش تکامل پیدا کرده به یه آدمی مثل ماها که بهش «انسان مدرن» گفته می شه و همچنان قبیله زی! بوده. تازه حدود دوازده هزارسال پیش بالاخره کشاورزی و رام کردن حیوون ها رو یاد گرفته و کم کم ساختار اجتماعی زندگیش پیچیده تر شده. اغلب غرایز، تمایلات، پاسخ های ما به محرک های مختلف و رفتارهای نا خودآگاه ما طی این چرخه طولانی «یاد گرفتن» بوجود اومدن و هدفی ندارن جز اینکه به بقاء و تولید مثل ما کمک کنن. مثلا تشنگی و گشنگی مکانیزمی هست که مغز شما بکار می گیره تا به شما یادآوری کنه که بدن شما به آب و غذا نیاز داره. یا درد مکانیزمی هست که مغز با اون توجه شما رو به یه مشکلی که توی سیستم بدنتون پیش اومده جلب می کنه. موقع مواجه شدن با خطر، مغزتون دستور ترشح آدرنالین رو می ده و ضربان قلبتون رو بالا می بره، تا آماده فرار باشین و خیلی مکانیزم های دیگه -که بدون اون ها احتمال بقاء شما بشدت کم می شه- از برکت همین یادگیری تکاملی هست. یکی از اساسی ترین چیزهایی که مغز شما «یادگرفته» کشش شدید به قدرت هست. برای اینکه قدرت یعنی، توان بدست آوردن خواسته ها[2] و این یعنی شانس بسیار بیشتر برای بقاء. به همین دلیل هست که یکی از محرک های اصلی آدم ها از نظر فروید آرزوی بزرگ بودن هستش (البته «منیت»[3] هم یکی دیگه از دلایلش هست). چیز مهم دیگه ای که مغز «یاد گرفته» این هست که سکس رو براتون لذت بخش کنه (اونهم چه جور!) و این باعث رغبت شما به تولید مثل می شه و نسل تون ور نمی افته! برای همین، میل جنسی، یکی دیگه از محرک های اصلی بشر از نظر فروید هستش.
طی این فرآیند طولانی تکامل، مغز انسان یادگرفته که دنبال یه سری ویژگی های خاص توی جنس مخالف بگرده تا بتونه جفت مناسب رو شناسایی کنه. در عمل این باعث می شه که یه سری از افراد جنس مخالف به نظر ما جذاب بیان. پس اگه ما بتونیم اون ویژگی هایی که مغز یه دختر بطور ناخودآگاه داره دنبالشون می گرده رو بهش نشون بدیم، باعث می شیم اون بی اختیار مارو هل بده سمت دسته «معشوق ها»[4]. همینطور خوبه که یه نگاهی هم به مغز خودمون بندازیم تا به یه درک بهتر از رفتارهای خانم بازانه! خودمون برسیم.
ما بعنوان «انسان اولیه» و بعد از اون بعنوان «انسان مدرن» تا حدود دوازده هزار سال پیش تو گروه های کوچیک حداکثر چند صد نفری و بشیوه قبیله گی و با شکار و جمع کردن میوه های موجود تو طبیعت زندگی کردیم و در صورت لزوم با کوچ کردن و یا با جنگ و غارت منابع سایر قبیله ها، کمبود منابع طبیعی رو جبران می کردیم. بعد از یادگرفتن فنون کشاورزی و اهلی کردن حیوون ها، همون ساختار قبیله و نقش های آدم های توش رو آوردیم توی در و دهات و در کل، تمدن، چند هزار سالی بیشتر قدمت نداره و ساختارهای مدرن جامعه صنعتی و فراصنعتی مثل دموکراسی و بهداشت عمومی و از این چیزا که حداکثر چند صد سال قدمت دارن و تازه همین هاش هم هنوز توی خیلی جاها نیست!
مدت زمان زندگی ما تو شرایط مدرن اجتماعی اینقدر کوتاه بوده که اصلا از نظر تکاملی بحساب نمی آد. تمام ساختار و قواعد جامعه مدرن رو ما از طریق آموزش یاد می گیریم، اما غرایز و اغلب رفتارهای ناخودآگاه ما همچنان منطبق با شرایطی هست که چند میلیون سال توش زندگی کردیم. یعنی جامعه کوچیک و کم جمعیت با یه اقلیت پرقدرت شامل رئیس قبیله و حلقه اطرافیانش و سایر اعضا که حول اون حلقه مرکزی شکل گرفته (ساختار قبیله ای). تو این جامعه، مردها بعلت توانایی های فیزیکی ای که دارن، شکار، تهیه آذوقه و دفاع رو برعهده دارن و خانم ها هم کارهای داخلی قبیله که کم خطر و از نظر فیزیکی راحت تر هستن رو انجام می دن. سایر قبایل هم بخاطر رقابت بر سر منابع، احتمالا خیلی رفتار دوستانه ای با ما ندارن.
توی همچون جامعه ای، ما مردها دنبال خانم ها هستیم بخاطر ارزش تولید مثلشون. خانم ها تو شکار و دفاع و این جور چیزها کارآیی زیادی ندارن و ما خودمون از پس این کارها بر می آیم؛ بنابراین برای ما ارزش بقاء زیادی ندارن. چیزی که دارن، ارزش تولید مثل هست. برای همین مغز ما از بین انتخاب هایی که داریم دنبال اون هایی می گرده که ارزش تولید مثل بیشتری دارن یعنی جوون، سالم و بارور هستن. اینها رو مغز چه جوری تشخیص می ده؟ از شادابی پوست، رنگ و حالت مو، فرم و تقارن اعضای صورت (که نشونه های جوونی و سلامت هستن)، فرم کمر و لگن مثل ساعت شنی! (کمر باریک و لگن بزرگ که نشونه باروری هست)، فرم و اندازه سینه ها (که باز نشونه جوونی و باروری هست و اینکه بچه بی غذا نمی مونه!) و خیلی چیزهای دیگه، که در نهایت مغز ما اون رو بعنوان خوشگلی و جذابیت تشخیص می ده و اعلام می کنه که با یه تیکه طرف هستیم یا نه! اما خانم ها دنبال چی می گردن؟ بخاطر شرایط اون جامعه، خانم ها بیشتر از هرچیزی تو یه مرد دنبال ارزش بقائی که داره هستن. چون کم و بیش ارزش تولید مثل رو تو اغلب مردها می تونن پیدا کنن. اما ارزش بقاء، بین مردها، خیلی فرق می کنه. پس یکی از مهمترین کلیدهای جذب خانم ها اینه که بهشون نشون بدین از نظر بقاء ارزش زیادی دارین. چندتا از مهمترین خصایصی که به یه خانم نشون می ده که شما ارزش بقاء زیادی دارین، از این قرارن:
1- اعتماد به نفس:
یکی دیگه از دلایل اهمیت اعتماد به نفس -علاوه بر تمام دلایلی که قبلا گفتم[3][5]- اینه که یکی از بارزترین نشونه های ارزش بقاء توی مردهاست.
2- قابلیت رهبری و مدیریت:
چیزی که کلینتون با اون هیکل سیب زمینی و سارکوزی با اون قدکوتاه و قیافه مضحک رو تبدیل به یه مرد جذاب برای خانم ها می کنه، همین خصوصیتشون هست (چون اونا در عمل هدایت کشورشون دستشون بود/هست؛ یا حداقل بقیه همچین برداشتی دارن!). اما چرا؟ چون توی یه قبیله، رئیس اون قبیله بیشترین قدرت و بنابراین بیشترین ارزش بقاء رو داره. اما لازم نیست شما حالا حتما اداره مملکت دستتون باشه تا به نظر خانم ها جذاب بیاین. مهم اینه که این سیگنال رو مغز خانم ها دریافت کنه که شما قابلیت رهبری دارین. حالا می تونین مدیر یه شرکت، یه بخش، یه تیم یا حتی سردسته یه اکیپ از دوستاتون باشین و یا اینکه سر و سامون دادن به یه قضیه ای با شما باشه. تو این قضیه به دو تا نکته توجه داشته باشین؛ اول اینکه، هرچقدر رهبری نهاد قدرتمندتر یا مورد توجه تر یا محبوب تر یا مهم تری رو بعهده داشته باشین، ارزش بقاء بیشتری رو مخابره می کنین. دوم اینکه، هرچی مردهای بیشتری دنباله رو شما باشن، بازهم ارزش بقاء بیشتری رو مخابره می کنین (چون قبیله رو مردها می گردونن، نه خانم ها و برای همین حلقه اطرافیان رئیس قبیله از مردها تشکیل می شه).
3- برخورداری از «ارزش اجتماعی»:
نکته دیگه اینکه، عضو بودن توی حلقه اطرافیان رئیس قبیله هم ارزش بقاء شما رو زیاد می کنه. چون چتر حمایت رئیس و اطرافیانش شما رو هم در بر می گیره. برای همین داشتن ارتباطات و آشنایی با آدم ها و نهادهای پرقدرت هم، ارزش بقاء شما رو زیاد می کنه و به نظر خانم ها حتی ارزشمندتر از رهبری یه جمع کوچیک و کم اهمیت هست و کلا دم شیر بودن، بهتر از سر موش بودنه! همینطور داشتن روابط دوستانه با آدم های مختلف توی هر جمعی و تایید شدن توسط اونها هم، ارزش بقاء شما رو زیاد می کنه، چون می تونین تو مواقع خطر روی کمک اونها حساب کنین (برای همینه که به اصطلاح «بچه معروف ها» به نظر خانم ها جذاب می آن). در کل به همه این ارتباطات، دوستی ها و آشنایی ها روی هم «ارزش اجتماعی» می گن و برخورداری هرچه بیشتر از اون باعث افزایش ارزش بقاء شماست.
4- مواظبت از خانم هایی که براتون مهم هستن:
یکی دیگه از مواردی که باعث افزایش ارزش بقاء شما نزد خانم ها می شه، اینه که متوجه بشن شما مراقب و حامی خانم هایی که دوستشون دارین هستین. چون بهشون نشون می ده که اگه اونها هم مورد توجه شما باشن، زیر چتر حمایت شما خواهند بود.
5- مورد توجه سایر خانم ها بودن:
اگه یه خانمی ببینه که شما مورد توجه سایر خانم ها (مخصوصا خوشگل هاشون!) هستین، توجهش به شما جلب می شه. اما چرا؟ چون توی زندگی قبیله گی، بیشتر خانم هایی که ارزش تولید مثلی بالا داشتن (جذاب تر ها)، نصیب مردهای رده های بالا و قویتر می شدن و مردهای رده های پائین هم یا باید جلق می زدن یا سر اندک خانم باقی مونده کتک کاری می کردن! برای همین اگه یه مرد دور و برش خانم باشه و مورد توجه اونها، ذهن سایر خانم ها بطور ناخودآگاه این برداشت رو می کنه که اون مرد دارای ارزش هست.
راجع به نمایش اعتماد به نفس که تو مطلب قبلی به تفصیل نوشتم[3]، اما چطوری اون موارد دیگه رو به یه خانم نشون بدیم؟ به چند روش می شه این کار رو کرد، یا این ها رو در عمل نشون می دیم، یا از طریق کلامی منتقل می کنیم (بطور مستقیم یا غیر مستقیم) و یا اینکه بقیه زحمتش رو برامون می کشن. چندتا مثال ساده می زنم که قضیه یکم روشنتر بشه براتون. فرضا اگه برنامه ریزی مهمونی ای که توش هستین با شماست و شما دارین به این و اون می گین که چیکار بکنن، این یه روش عملی نشون دادن مدیریته. اگه قرار آخر هفته یه برنامه ای باشه و شما اینکه کجا می ریم یا چیکار می کنیم رو تعیین می کنین و قضیه رو برنامه ریزی می کنین، این یه نمونه دیگه از نشون دادن عملی قابلیت رهبری هست. اگه یه مهمونی ای می رین که خیلی ها رو می شناسین و دوستشون هستین، سلام و احوالپرسی گرم با آدم ها، به خانم های توی جمع نشون می ده که شما ارزش اجتماعی دارین. اگه برای یه قراری، یه خانم رو جایی ببرین که آدم های اونجا رو می شناسین، این که همه باهاتون راحت و خودمونی هستن به شما ارزش اجتماعی می ده. اگه توی یه مهمونی که می رین چند تا دختر رو که می شناسین با خودتون ببرین این به سایر خانم ها نشون می ده که شما مورد توجه خانم ها هستین. باز اگه تو یه مهمونی مشغول صحبت با چند تا خانم بشین و حواسشون رو جمع خودتون بکنین، سایر خانم های مهمونی کنجکاو شما می شن. خوب اینا چند تا مثال از نمایش ارزش بقاء در عمل بودن. حالا چندتا مثال کلامی: فرضا از شما می پرسن که چیکاره هستین و جواب می شنون که من مدیر فلان بخش فلان شرکت هستم. این یه روش کلامی مستقیم برای نشون دادن قابلیت مدیریت هست. یا دوست دختر قبلیتون داشت فلان درسش رو می افتاد و مشروط می شد اما شما برادر استادش رو می شناخیتن و قضیه رو حل کردین (دوست دختر قبلی: کلامی مستقیم که مورد توجه خانم ها هستین، برادر استادش رو می شناختین: کلامی غیر مستقیم که ارزش اجتماعی دارین، مشکل دختره رو حل کردین: کلامی مستقیم که مواظب کسایی که دوستشون دارین هستین). و یه مثال از اینکه بقیه کمکتون کنن که ارزش بقائتون رو نشون بدین اینه که مثلا با یکی از دوستاتون دارین رو مخ یه سری خانم کار می کنین و اون از شما تعریف می کنه و شما از اون و اینجوری ارزش اجتماعی همدیگر رو برای اون خانم ها بالا می برین.
و اما یه مسئله ای! آیا می شه تو این موارد کلامی خالی هم بست؟! بله که می شه، اما اصلا و ابدا توصیه نمی شه! چرا؟ اول اینکه خوب به احتمال زیاد گندش یه جایی در می آد. اما مهمتر اینکه، اگه شما نه اعتماد به نفس دارین، نه عرضه رهبری دارین، نه ارزش اجتماعی دارین، نه مواظب دوستاتون هستین و نه چندتا خانم دور و برتون هستن؛ اونوقت بهتره یه تجدید نظر درست حسابی روی روش و مسیر زندگیتون بکنین. چون مشکل شما این نیست که نمی تونین خودتون رو درست و حسابی به خانم ها نشون بدین، مشکل اینه که چیزی برای نشون دادن بهشون ندارین. اگه تو یه مواردی حس می کنین کمبود دارین، روشون کار کنین و اون زمینه های زندگیتون رو بهتر کنین. خالی بندی، کمبودها رو پر نمی کنه، بیخود که بهش نمی گن خالی بندی! یادتون باشه که هدف تبدیل شدن به مرد سطح پنجه[6] و مرد سطح پنج همه جوانب زندگیش رو درست و حسابی می سازه. یه آدم توخالی و بی ارزش، باید با دروغ و دغل خانم ها رو جذب خودش بکنه؛ اما یه مرد سطح پنج، به قدری آدم ارزشمندیه و به قدری زندگی پری داره که باید فکر کنه از بین این همه خانمی که دنبالشن، کدوم رو انتخاب کنه!
حالا برای اینکه بهتر دستتون بیاد چه جوری همه این مواردی که بالا گفتم رو با چند تا از چیزهایی که قبلا بهتون یاد دادم کنار هم بگذارین و تو یه سطح بالاتری خانم بازی کنین، بگذارین یه مثال مشروح براتون بزنم:
فرض کنین تولد دختر خاله خانم تخم طلا[7]ست و من می خوام از فرصت استفاده کنم و به دوتا خانم که تازگی توی دوتا از «نقاط کلیدیم»[8] باهاشون آشنا شدم نزدیک تر بشم (با این دوتا هنوز تو مرحله ای نیستم که بتونم جفت پا! وارد فاز مخ زنی بشم و قال قضیه رو بکنم و هنوز می خوام جا پای خودم رو بعنوان معشوق احتمالی سفت کنم؛ چون هنوز فقط به اندازه ای توجه اشون رو جلب کردم که بخوان من رو بیشتر بشناسن. حالا به امید خدا، بعدها راجع به مراحل و پله های مخ زنی می نویسم). همینطور هم خوب مهمونیه و قطعا چندتا خانم درست و درمون تازه هم توش پیدا می شه. قبل مهمونی با خانم تخم طلا و دختر خاله محترمشون در تماسم ببینم چه کمکی لازم دارن. همیشه خدا هم ملت خیلی دست تنها هستن و یه کمکی لازم دارن، یا کیک باید سفارش داده بشه، یا عرق باید خریداری بشه، یا چیزایی از این دست. چرا این کار رو می کنم؟ چون قبل از همه چیز، من آدم حسابیم و به دوستام کمک می کنم! و دوم اینکه با درگیرشدن تو جزئیات قضایا من هم جزئی از میزبانی قضیه می شم و این بعدا به کارم می آد. عصر، قبل از شروع شدن مهمونی، اون دوتا خانم نقاط کلیدی رو ور می دارم و می رم محل مهمونی و چون هنوز چیز جدی ای بین ماها نیست، هیچکدومشون شاکی نمی شن که چرا یه دختر دیگه هم داره می آد. درضمن، هر کدوم از اون خانم ها اون یکی رو می بینه و برای همین متوجه می شه که خانم دور و بر من هست. همینطور هم خانم تخم طلا و دختر خاله عزیزشون رو هم خواهند دید و علاوه بر اینکه بیشتر متوجه می شن خانم دور بر من هست، خانم تخم طلا چون دوست صمیمی بنده هست و شریک جرم! کلی از من تعریف می کنه و ارزش بقاء من رو تو چشم اون دوتا بشدت بالا می بره. بعلاوه، چون در برگزاری مهمونی دارم به خانم تخم طلا کمک می کنم، نشون می دم که مواظب خانم هایی که دوستشون دارم هستم. یه مقدار هم از این دوتا کار می کشم برای رتق و فتق امور! هم باعث ایجاد صمیمت می شه، چون حس می کنن جزئی از قضیه هستن، همینکه همونطور که قبلا گفتم خانم ها دوست دارن که ازشون کار بکشین[4] و شما بعنوان یه مرد باید این قابلیت رو داشته باشین. مهمون ها که کم کم می آن، من یه تعدادشون رو از قبل می شناسم چون از دور و بری های خانم تخم طلا هستن و برای همین باز هم به ارزش اجتماعی من تو ذهن کل جمع اضافه می شه و همینطور سایر خانم ها من رو با این دوتا خانم نقطه کلیدی و خانم تخم طلا می بینن و می فهمن که من خانم دور و برم هست. با کسایی هم که آشنا نیستم از طریق خانم تخم طلا و دختر خاله گرامیشون آشنا می شم و بازهم ارزش اجتماعی جمع می کنم. آقایونی هم که با یه خانمی اومدن به امید اینکه فرجی بشه مخ خانمه رو بزنن، از من نمی ترسن بخاطر اینکه من دوتا خانم با خودم دارم و با من راحت می شن چون فکر نمی کنن که من دنبال خانم اونام (زهی خیال خام! چون نمی فهمن که من دارم بطور ناخودآگاه ارزش بقاء خودم رو نشون می دم و برای بهره برداری احتمالی در آینده زمینه چینی می کنم!). اگه یه چندتا پسر هم تنها اومده باشن، اون ها رو به این دوتا خانم نقاط کلیدی معرفی می کنم و برای همین طی مهمونی می تونم از اون آقایون کار بکشم (چون اونا می خوان محبت من رو جبران کنن، برای اینکه نگذاشتم تنها بمونن توی جمع) و اینجوری به جمع نشون می دم که رهبری چند تا مرد هم با منه و اونها هم همه تلاششون رو می کنن که به همه نشون بدن من چقدر آدم ردیفیم و باز هم ارزش اجتماعی کسب می کنم. مهمونی که پیش می ره من دیگه همه رو تا حدودی می شناسم و این خانم های نقاط کلیدی هم توجهشون بقدر کافی به من جلب شده (چون به مقدار زیادی ارزش بقاء از خودم نشون دادم و همینطور جزء حلقه میزبانی مهمونی هستم) و بیشتر دور و بر من دارن می پرن. حالا دیگه آماده ام که آشناییم رو با بقیه عمیقتر کنم (هم فرصت مکالمه دارم که ارزش بقاءام رو بیشتر به خانم ها نشون بدم و هم اینکه فقط که نیومدم خانم بازی! می خوام دوست های بیشتری هم پیدا کنم و با آدم های جالب و جدید آشنا بشم). توی مکالمه هام، اینجا و اونجا چیزهایی رو جا می دم که ارزش بقاء رو انتقال بده (حالا بعدها راجع به تکنیک های مکالمه و اینکه چه جوری یه مکالمه رو طوری پیش ببرین که حواس همه رو جمع خودتون بکنین مطلب می نویسم) بعنوان مثال تو یکی از مکالمه هام می تونم این خاطره رو تعریف کنم که یکی از دخترهای تیم شنا فلان باشگاه که دوست دخترم بود (پس خانم دور و برم هست اونم با کیفیتش)، عروسی فلان فامیلش بود و یه روز مونده به عروسی لباسی که براش دوخته شده بود رو به گند کشید و من بهش اطمینان دادم که نگران نباشه و مشکل رو حل می کنم براش (پس اعتماد به نفس دارم). چون یه سری بچه های بوتیک دار رو می شناختم (پس ارتباطات دارم) از طریق اونها یه خیاطی پیدا کردیم (پس می تونم یه سری آدم رو رهبری کنم یه کاری برام بکنن) و لباس رو به موقع بالاخره درست کردیم (پس از کسایی که دوستشون دارم مراقبت می کنم). حالا این خاطره اگه درست و با شاخ و برگاش تعریف بشه، هم سرگرم کننده هست و هم کلی ارزش بقاء من رو تو ذهن خانم های جمع بالا می بره. خوب! حالا برای اینکه تفاوت رو بهتر متوجه بشین؛ توجه شما رو به یه سری از سایر مکالماتی که تو گوشه کنار این مهمونی در جریانه جلب می کنم: پسره به دختره: اِه! اسم سگت فی فیه! من عمه ام یه سگ داره اسمش می میه! حتما یه بار باید بیام فی فی رو بهم نشون بدی (پسره بزور می خواد خودش رو دعوت کنه پیش دختره!). یه پسر دیگه، به یه دختر دیگه: این استاد راهنمای ما خیلی آدم عوضیه، استاد راهنمای تو چه جوریه؟ (پسره یه جوری می خواد مکالمه رو کش بده). پسر بعدی به دختر بعدی: نه الان زوده، اگه تو بری، منم می رم. من فقط بخاطر تو اومدم این مهمونی (آویزون بازی تابلو!) و از این دست. در عمل پسرهایی که مکالمه جالب و هدفمند داشته باشن، خیلی خیلی کم هستن. برای همین من می خوام مکالمه هایی که دارم، هم سرگرم کننده و هم هوشمندانه باشه تا ارزش من رو تو ذهن خانم ها بالا ببره. غیر از همه این مکالمات و اینکه توجه ام رو بین جمع پخش می کنم، توجه ام رو تاب می دم بین این دوتا خانم نقاط کلیدی. چرا؟ چون می خوام یه رقابتی بینشون بندازم برای اینکه توجه من رو جلب کنن و اونها هم ناخودآگاه وارد این بازی می شن، چون می خوان به همدیگه نشون بدن که ارزش تولید مثل بالا دارن و می تونن توجه یه مرد با ارزش بقاء بالا رو جلب کنن. مهمونی به همین منوال کم کم پیش می ره و رقص و حرف و شام و کیک و شب بخیر و خداحافظ! من چی بدست آوردم؟ اون دوتا خانم نقاط کلیدی من رو توی دسته معشوق ها گذاشتن چون به مقدار زیاد ارزش بقاء خودم رو بهشون نشون دادم و حالا دیگه راحت می تونم قضیه ام رو باهاشون جدی کنم. توجه یه سری خانم های دیگه توی مهمونی هم ناخودآگاه به من جلب شده، چون اونها هم ارزش بقاء من رو دیدن و از طریق خانم تخم طلا می تونم آمارشون رو بگیرم و بهشون دسترسی پیدا کنم. چندتا دوست جدید هم پیدا کردم و به ارزش اجتماعی خودم اضافه کردم. دست آخر هم اینکه، یه شب خوب و خوش داشتم.
خوب، این یه سناریو از استفاده ترکیبی از مهارت های خانم بازی بود. تو همین مثالی که زدم، می تونم به جای دوتا خانمی که تو مراحل اولیه کار رو مخشون هستم، یه خانمی که دیگه آماده است تا قضیه رو باهاش تموم کنم، با خودم ببرم اون مهمونی و در حین اینکه بهش ارزش بقاء بالای خودم رو نشون می دم، یه عالمه از اصول لاس زدن[9] رو هم قاطی بازیم کنم (چون هم طرف قبلا آماده شده برای پذیرشش و هم اینکه نفر دومی نیست که لاس زدن من معذبش کنه یا به قدری حسادتش رو تحریک کنه که بازی رو بهم بریزه). یه نکته خیلی مهم توی مثال بالا اینه که طرز فکرتون تو خانم بازی نباید "هرچه پیش آمد، خوش آمد!" باشه! قبلا گفتم که یکی از اصول خانم بازی، تمرکز و حضور ذهن هست[5]. بازیگر ماهر، بازی رو می چینه و با حساب و کتاب و از رو برنامه جلو می بردش.
تکامل یکی از مهمترین مولفه هایی هست که ساختار مغز و روان ما رو شکل داده. با داشتن یه درک درست از اون، خیلی از رفتارهای آدم ها رو می تونیم درک و پیش بینی کنیم. و همینطور این درک به بهبود چشمگیر مهارت های خانم بازی ما کمک می کنه. توی مطلب بعدی راجع به اینکه مفهوم عشق چطور به شرایط تکاملی ما پیوند خورده و چه کمکی تو خانم بازی به ما می کنه براتون خواهم نوشت.
[پی نوشت ها]
[1] به مطلب ما چی می خواهیم؟ رجوع کنید.
[2] به مطلب ماهیت قدرت رجوع کنید.
[3] به مطلب رساله اعتمادیه رجوع کنید.
[4] به مطلب مخ زنی و هشت باور اشتباه رجوع کنید.
[5] به مطلب هفت اصل بنیادین خانم بازی رجوع کنید.
[6] راجع به سطوح مردهای خانم باز به مطلب پنج سطح مرد خانم باز رجوع کنید.
[7] به مطلب خانم های تخم طلا رجوع کنید.
[8] به مطلب نقاط کلیدی رجوع کنید.
[9] به مطلب هفت اصل بنیادین لاس زدن رجوع کنید.
من نمی دونم چرا لینک هر کسی رو اون بغل جزء «در و همسایه» ها می گذارم، بعد از چند وقت مرحوم می شه! آری و عجبا که مرجان خانم کویری هم به رحمت ایزدی پیوست. فعلا لیست «در و همسایه» ها رو تا یه مدت خالی می گذارم، بلکه بلا دور شه!
همونطوری که قبلا گفتم، اولین و مهمترین اصل خانم بازی و کلا موفقیت[1] داشتن اعتماد به نفس هست. برای همین مطلب ایندفعه رو به اون اختصاص دادم و گرچه گرایش کلی خانم بازانه! داره ولی سعی کردم جوری بنویسم که به همه دردی بخوره و نه فقط خانم بازی.
اعتماد به نفس یعنی اینکه خودتون رو باور دارین. باور دارین که چیزی که می خواین رو بدست می آرین. می دونین که لیاقت چیزی که می خواین رو دارین. می دونین که می تونین کاری که می خواین رو انجام بدین؛ حالا یا بالقوه یا بالفعل بهرحال توانش رو دارین. اعتماد به نفس یه چیز درونیه و از احساسی که شما نسبت به خودتون دارین می آد. اعتماد به نفس پایه رفتار و حرکات شما می شه و اینجوری نمود بیرونی پیدا می کنه و به همه تصمیم ها و حرکات شما قدرت می ده. هرچی این اعتماد به نفس بیشتر باشه، تصمیم ها و حرکات شما محکم تر و روان تر می شه و هرچی کمتر باشه شکننده تر و متزلزل تر به نظر می آین و مجبورین بیشتر فیلمش رو بازی کنین و چون خانم ها اعتماد به نفس رو بو می کشن دیر یا زود گند قضیه در می آد و متوجه این عدم اعتماد به نفس شما خواهند شد. اگه یادتون باشه، یه سری از باورهای اشتباه آقایون تو خانم بازی اینه که فکر می کنن که حتما باید پولدار، معروف یا خیلی خوش قیافه باشن تا بتونن خانم تور کنن[2]. اینجور بهانه تراشی ها، همه ریشه تو عدم اعتماد به نفس داره. مردی که از لیاقت و توانایی خودش مطمئن باشه دیگه نیازی به بهانه تراشی برای عدم حرکت نداره، با هرچی که داره می ره جلو و تمام تلاشش رو برای موفق شدن می کنه.
یکی از مهمترین چیزهایی که موجب اعتماد به نفس می شه، داشتن چهارچوب های واضح و هدف های مشخص تو زندگی هست. این یعنی دونستن اینکه از زندگیتون چی می خواین، چه چیزهایی رو درست و چه چیزهایی رو غلط می دونین و همینطور یه ایده واضح از چیزا و آدم هایی که می تونن به بهبود زندگتون کمک کنن دارین (حالا به هر دلیل و طریقی). وقتی این تعاریف رو با دقت انتخاب کرده باشین اول از همه اون ها رو به همین راحتی عوض نمی کنین و به یه جور استحکام و ثبات می رسین. دوم، نیازی به تایید بقیه برای کارهاتون و روش زندگیتون ندارین. سوم، داشتن هدف های واضح مسیرهای مشخصی به زندگی آدم می ده و باعث استقلال شما می شه و نیازی به این که دنبال سر کس دیگه ای راه بیفتین نخواهید داشت. چهارم، نگرانی و تشویش اینکه هرقدمی که بر می دارین درسته یا غلطه رو ندارین و دست آخر هم اینکه نیازی به همرنگ جماعت شدن جهت جلوگیری از رسوائی نخواهید داشت! چون معیار درست یا غلط بودن کارهاتون از عقاید خودتون می آد، نه از نظر بقیه. و خوب همه این ها، نشونه هایی از اعتماد به نفس هستن. تو مطالب قبلی گفتم که خانم ها دنبال مردی می گردن که بتونن بهش تکیه کنن[1]. مردی که مستقل هست، هدف داره و با اطمینان قدم برمی داره، مردی هست که یه خانم بشدت مجذوبش می شه؛ چون اینجور مردی گیج و گم و باری به هر جهت نیست و می شه بهش اعتماد کرد و اختیار رو داد دستش. چون محکم و با اراده هست، می شه تو سختی ها روش حساب کرد و بهش تکیه کرد. نکته مهم دیگه اینه که این ثبات، استحکام و عدم تشویش درونی، به شما آرامش احساسی و ذهنی می ده. مردی که از نظر احساسی آدم محکم و باثباتی باشه از نظر خانم ها یک گنج بسیار ارزشمنده! همونطوری که شما عزیزان واقف هستین، خانم ها بشدت بالا پایین احساسی دارن؛ با مامانشون حرف می زنن، غصه شون می گیره؛ با باباشون حرف می زنن، عصبانی می شن؛ با خواهرشون صحبت می کنن، حرص می خورن؛ با برادرشون صحبت می کنن، شاکی می شن؛ با فلانی می رن بیرون، دمغ می شن؛ بهمانی می آد خونشون، کلافه می شن و همینطور بگیرین برین جلو! خلاصه، آخر سر نیاز به یه سنگ صبور پیدا می شه! اگه شما از نظر احساسی آدم باثباتی باشین، خانم ها می تونن احساسات خودشون رو با شما تنظیم کنن و دوباره آروم بشن؛ مخصوصا وقتایی که بقول خودشون بهم می ریزن (که کم هم نیست) خیلی نیاز به همچین آدمی تو زندگیشون دارن. وقتی یه خانم همچین ویژگی ای رو تو شما کشف کنه، مطمئن باشین که بهتون معتاد می شه!
یکی از نشونه های اصلی اعتماد به نفس، ریسک پذیریه. آدمی که به تواناییش ایمان داره، هدف های بزرگتری هم داره و راحت تر سراغ ناشناخته ها و راه های نرفته می ره و خلاصه اینکه حاضره داشته هاش رو برای خواسته هاش به خطر بندازه. نکته دیگه اینکه، از نظر آدم متزلزل، خطر و لذت دوتا چیز متضادن، اما از نظر آدمی که ریسک پذیر هست، خطر و لذت دو روی یه سکه هستن. این باعث می شه خانم ها شما رو بعنوان یه آدم هیجان انگیز بشناسن و این شما رو براشون جذاب می کنه. سه تا مورد زیر، مهمترین چیزایی هستن که به این وجهه اعتماد به نفس ضربه می زنن و جسارت لازم برای ریسک کردن رو از شما می گیرن:
1- بدی شکست:
متاسفانه برای اغلب ما، شکست بار منفی خیلی زیادی داره. توی شکست شرم و خفت و تلخی می بینیم. برای ما شکست یه چیز جدای از پیروزی هست، اما حقیقت اینه که شکست قسمتی از پیروزیه، یه مرحله از اونه، پیش در آمد اونه؛ همونجوری که زمین خوردن جزئی از یاد گرفتن دوچرخه سواریه، همونطوری که تصادف کردن جزئی از رانندگیه. این ایده بد بودن شکست رو از ذهنتون پاک کنین. این ایده که شکست و پیروزی دوتا چیز متضاد هستن رو دور بریزین. یاد بگیرین که باختن، جزئی جدا نشدنی از بازی ای بزرگتر به اسم بردن هست. اینو بدونین که شرم و خفت و تلخی، تو بی عملی و انفعال هست، نه تو باختن و زمین خوردن.
2- تمرکز روی نباختن:
ژنرال پتون (Patton) یکی از فرمانده های ارتش آمریکا تو جنگ جهانی دوم راجع به فیلد مارشال مونتگومری (Montgomery) می گفت: "اون بهترین فرمانده ایه که انگلیسی ها دارن، فقط اشکالش اینه که بیشتر به نباختن فکر می کنه تا بردن". اشکال بیشتر ماها هم همینه؛ بیشتر به فکر حفظ داشته هامونیم، تا بدست آوردن خواسته هامون. خیلی از مردها وقتی به سمت یه خانومی می رن و باهاش ارتباط برقرار می کنن، آدم حس می کنه انگار دارن از میدون مین رد می شن! و تمام مدت حواسشون به اینه که مبادا اشتباهی بکنن. بجای اینکه تمرکزتون رو بگذارین رو اینکه مبادا طرف بپره، بگذارین رو اینکه چه جوری مخش رو بزنین.
3- منیت (ego):
«منیت» اون قسمتی از روان ما هست که آگاه به خودش هست و ما رو بعنوان موجود جدا از سایرین تشخیص می ده. دردی که «منیت» ایجاد می کنه اینه که می خواد همیشه خودش رو به بهترین نحو نشون بده؛ برای همین تمام منابع در دسترس رو جهت نمایش بهتر خودش استفاده می کنه و همینطور از هرچیزی که این نمایش رو بهم بزنه اجتناب می کنه. عملا باعث می شه که ما زندگیمون رو بر اساس نظری که بقیه نسبت به ما دارن بسازیم و نه بر اساس اینکه چی واقعا به نفع ما هست. همینه که باعث می شه "صورت رو با سیلی سرخ نگه داشتن" بشه ارزش (نه، جدا یه آن بهش فکر کنین. یعنی من بزنم تو گوش حودم (یا حالا یکی دیگه قبول زحمت کنه!) تا بقیه حس کنن من اوضاعم ردیفه!). همین باعث می شه که چشم و هم چشمی زیاد باشه، چون این «منیت» ما می خواد خودش رو همچنان نمایش بده و خیلی دردسرای دیگه از برکت همین «منیت» ماست. برای همینه که توی تمام مباحث خودسازی و عرفانی و اینها، مبارزه با نفس (همین «منیت») اینقدر مهمه (و اینگونه بود که خانم بازی و عرفان در هم آمیختند! بالاخره به عدد آدم ها راه هست جهت رسیدن به خدا، خانم بازی هم یکیش!). یادبگیرین که برای خودتون زندگی کنین، نه بقیه. اینکه بهتون بخندن که "هرهرهرهر، طرف کنف شد!"، هیچ اهمیتی نداره، حتی به اندازه سر سوزن هم اهمیت نداره. تنها چیزی که مهمه اینه که، شما می خواین دخترا دور و برتون باشن، شما می خواین دخترا تو تختخوابتون باشن. هرکاری که برای بدست آوردن این خواسته لازمه رو انجام بدین و اینکه بقیه چه فکری می کنن یا چه زری می زنن رو به تخمتون حواله بدین!
چیز دیگه ای که به تقویت اعتماد به نفس کمک می کنه، موفقیت هست. قبلا گفتم مردهای سطح سه نمی تونن از موفقیت های کوچیکشون لذت ببرن[3] و این بشدت جلوی ساخته شدن اعتماد به نفس رو می گیره. هر موفقیتی و هر قدمی -هر چقدر هم که کوچیک باشه- ارزشمنده. قدر هر موفقیتی چه کوچیک و چه بزرگ رو بدونین، ازشون لذت ببرین و بگزارین بهتون یادآوری کنه که شما می تونین.
و اما یه چیزایی هم هست که پسرا فکر می کنن اگه اون ها رو از خودشون بروز بدن، جلو دخترا با اعتماد به نفس به نظر می آن، در صورتی که اینطور نیست:
1- حماقت:
خیلی ها حماقت رو با ریسک پذیری اشتباه می گیرن. ما سه جور حماقت داریم. یکی خطر بیخودی کردن وقتی که حتی در صورت موفقیت هم هیچ تاثیر خاصی تو کار ما نمی گذاره. مثلا، این پسرایی که با سرعت شونصد کیلومتر تو بزرگراه ها رانندگی می کنن و قیقاج می رن و حس می کنن که الان همه دخترا واله و شیدای اونا شدن. در صورتی که برعکس، همه سعی می کنن ازشون فاصله بگیرن و همینطور احتمال اینکه خودشون و ماشینشون و چندتا بدبخت دیگه رو به گا بدن تقریبا قطعی هست! جور دیگه حماقت بلند کردن دوتا هندونه با یه دست هست! و وقتی اتفاق می افته که یه ارزیابی درست و واقع بینانه از قابلیت هاتون نداشته باشین و باعث می شه که کارهایی بکنین که شکست شما توشون قطعی هست یا تقریبا قطعی. جور آخر هم اینه که، روی بیشتر از ظرفیت باختتون ریسک بکنین، بخصوص برای چیزی که ارزشش رو نداره. یادتون باشه که کس خل و احمق بودن همونقدر بده که عدم دارا بودن تخم! پشت ریسک پذیری، منطق وجود داره و پشت حماقت، هیچی.
2- لاف زدن:
این یعنی ادعای کاری رو کردن وقتی همه می دونن که حرف مفت هست و یا جا زدن وقت عمل به حرف. فکر کنم همه ماها همچین آدم هایی رو دیدیم و نکته باحال تر اینه که همه می دونن طرف داره لاف می زنه، جز خود طرف! یادتون باشه اعتماد به نفس، آرامش و وقار می آره، نه نمایش و هارت و پورت. وقتی از خودتون مطمئن باشین نیازی به من اینم و من اونم کردن ندارین و این رو دخترا خوب می دونن.
3- غرور:
خیلی ها فکر می کنن اگه خودشون رو بگیرن، این نشون دهنده اعتماد به نفس داشتنشون هست و باعث جذب دخترها می شه و متاسفانه بشدت رایج هست و بشدت هم باعث شکست تو برقراری ارتباط با خانوم ها می شه. اما تفاوت غرور با اعتماد به نفس چیه؟ غرور همیشه تو قیاس با دیگران بوجود می آد. غرور یعنی برتر دونستن خود از یکی دیگه. نمایش اینکه من از تو برترم، من از تو بهترم. اما تو اعتماد به نفس اصلا قیاسی با بقیه مطرح نیست. اعتماد به نفس یعنی من کفایت می کنم، من توان انجام یه کاری رو دارم فارغ از اینکه کس دیگه ای بهتر از من اون کار رو می کنه یا بدتر. این خیلی خوبه که یه دختر حس کنه شما ازش سر هستین (حالا تو هر زمینه ای که برای طرف مهم هست و یا توش احساس کمبود داره) و باعث می شه که شما رو بیشتر بخواد و یا به داشتنتون بباله. اما این سر بودن قطعا با القای اینکه از دماغ آقا فیله افتادین، بدست نمی آد. نکته دیگه اینکه، تو برقراری رابطه با خانم ها، شما همیشه باید دنبال این باشین که اونا باهاتون احساس راحتی کنن و بتونن بیان سراغتون؛ فکر می کنین "پیف، پیف، دنبالم نیا" کردن همچین احساسی رو اینجاد می کنه؟!
هیچوقت، هیچوقت و هیچوقت یادتون نره که اصل و پایه و نصف هنر خانم بازی، اعتماد به نفس هست و بس!
[پی نوشت ها]
[1] به مطلب هفت اصل بنیادین خانم بازی رجوع کنید.
[2] راجع به باورهای اشتباه آقایون به مطلب مخ زنی و هشت باور اشتباه رجوع کنید.
[3] راجع به سطوح مردهای خانم باز به مطلب پنج سطح مرد خانم باز رجوع کنید.
حس کردم که بد نیست توضیح بدم که چه مرضی هست که من از علوم نظامی می نویسم! چون به احتمال خیلی زیاد کسی از خواننده های این بلاگ آدم نظامی نیست و بقیه هم علاقه ای به این علوم ندارن!
همه آدم ها توی زندگی می خوان پیشرفت کنن. توی اغلب موارد و به ویژه تو موارد بازرگانی این پیشرفت باعث تقابل می شه؛ مثلا مبارزه برای کسب سهم بیشتر از یه بازار بین دوتا شرکت. از نظر من علوم نظامی چکیده تفکر بشر برای کسب برتری هستن و برای همین توی همچین موقعیت هایی می تونن خیلی به ما کمک کنن. فقط کافیه به اون ها بصورت استعاره ای نگاه کنیم. فرضا توی مثال اون دوتا شرکت، به جای نیروهای زمینی، هوایی، دریایی و ... می شه اداره ها بازاریابی، فروش، تحقیق و توسعه و ... رو گذاشت. به جای هدف اشغال فلان کشور می شه، اشغال فلان بازار رو گذاشت. لازم نیست حتما جنگ با شمشیر و توپ و تفنگ باشه، می تونه با تبلیغات و فروش باشه. یه «نقطه کلیدی»[1] لازم نیست کوه احد باشه، می تونه یه مکان مناسب برای ساخت یه کارخونه یا درست کردن یه فروشگاه باشه و قس علی هذا!
علوم نظامی بازه وسیعی داره و خیلی چیزهاش بدرد موارد غیرنظامی نمی خوره (مثلا روش های عملیات آبی-خاکی یا نحوه استفاده از عوارض رمین!). من اینجا دارم سعی می کنم که گاه گداری یه چیز بدرد بخورش که دید بازتری به آدم می ده رو بگذارم.
[پی نوشت]
[1] راجع به «نقطه کلیدی» به مطلب مبانی هنر عملیاتی رجوع کنید.
قبل از هر چیز اینکه؛ مطلب ایندفعه یه مقدار دور و دراز شدش، اما دلم نمی خواست که نصفش کنم و تو دوتا قسمت بگذارمش؛ اگه خسته کننده بود خودتون تو دو وعده بخونینش. اما بعد! خیلی وقت بود که هیچ مطلبی در ادامه مطالب مربوط به قدرت ننوشته بودم. تو نوشته قبلی با این موضوع[1] گفته بودم که مطلب بعدی رو راجع به اصول نبرد می نویسم پس این شما و این هم مبانی هنر عملیاتی (Operational Art)!
به روش های طراحی، برنامه ریزی، سازماندهی، یکپارچه سازی و هدایت نیروهای مختلف نظامی تو یه عملیات یا یه سلسله عملیات کلان جهت دستیابی به هدف های استراتژیک، هنر عملیاتی می گن. هر جنگی بدون بکارگیری هنر عملیاتی تبدیل به یه سری عملیات نظامی گسسته می شه که تنها چیزی که راجع بهشون می شه گفت اینه که آیا موفق بودن یا نه؟ هنر عملیاتی تاکید به دید کلی داره و فقط به استفاده از نیروهای نظامی نمی پردازه، بلکه زمان، مکان و هدف این استفاده رو هم تنظیم می کنه. این هنر به فرماندهان امکان استفاده بهینه و موثر از منابع نظامی رو می ده. همچنین یکی از مباحث مهم اش، هماهنگ سازی نیروهای مختلف (به عنوان مثال هوایی، دریایی و زمینی) برای انجام یه عملیات یکپارچه هست.
مهمترین و اصولی ترین الزامی که هنر عملیاتی برای شما بعنوان یه فرمانده داره اینه که قبل از هرجور استفاده از منابع نظامی، اول باید جواب سوال های زیر رو پیدا کنین:
1- چه شرایط نظامی (و اجتماعی، سیاسی و ...) باید در منطقه عملیاتی ایجاد بشه تا بتونیم بگیم که به هدف استراتژیکمون رسیدیم و عملیات موفقیت آمیز بوده؟ (نقاط موفقیت و خاتمه)
2- چه سلسله اقداماتی ما رو به اون نقاط موفقیت و خاتمه می رسونه؟ (روش ها)
3- به چه منابع نظامی ای جهت اجرای اون روش ها نیاز داریم؟ (ابزارها)
4- هزینه و ریسک احتمالی استفاده از این ابزارها، منطبق با اون روش ها چیا هستن؟ (هزینه و ریسک)
هنر عملیاتی متشکل از 15 مولفه پایه ای هست که از این قرارن:
1- اشتراک مساعی:
به یکپارچه کردن و هماهنگ سازی نیروهای مختلف جوری که مثل یه نیروی واحد عمل کنن، اشتراک مساعی می گن. اشتراک مساعی باعث می شه که تاثیر گذاری این نیروی واحد از برآیند جزء جزء نیروها بیشتر بشه. هرکدوم از نیروها دارای نقاط قوت و ضعف خاص خودشون هستن؛ این یکپارچه سازی باید باعث حداقل شدن نقاط ضعف نیروی حاصل و حداکثر شدن قابلیت عملیاتی اون بشه.
2- همزمانی:
به قابلیت تخریب اهداف مورد نظر برای یک چرخه عملیاتی، بطور همزمان و در زمانی کوتاه تر از چرخه تصمیم گیری حریف، همزمانی می گن. اهداف مورد نظر برای هر چرخه عملیاتی باید جوری انتخاب بشن که تخریبشون باعث گیجی و تحلیل قوای حریف بشه و به ما در چرخه های بعدی برتری بده. نکته کلیدی در استفاده از همزمانی اینه که روی نیروهای حریف فشاری بیش از قابلیت تحمل و عکس العملشون در زمان چرخه عملیاتی بگذاریم تا حریف رو از نظر قوا علیل و از نظر ذهنی و انگیزشی فرسوده کنیم.
3- عمق:
به گستره تحت پوشش یک چرخه عملیاتی، عمق می گن. عمق، فقط شامل میزان تاثیر گزاری روی حریف در ابعاد جغرافیایی نیست بلکه میزان تاثیر گزاری در زمان چرخه تصمیم گیری اون رو هم در بر می گیره. نکته مهم در استفاده از عمق اینه که نه تنها سعی کنیم تاثیری که روی حریف می گزاریم در گستره جغرافیایی بزرگتری باشه، بلکه میزان بیشتری از توان و امکانات بالقوه اون رو هم از بین ببریم. هرچی ما امکانات بالقوه بیشتری رو از بین ببریم چرخه تصمیم گیری حریف رو طولانی تر می کنیم و این به ما دست بالاتر و احاطه بیشتر رو در ادامه عملیات می ده.
4- آماده باش:
به آمادگی برای عکس العمل نشون دادن به اتفاقات غیر منتظره و همینطور استفاده از فرصت های پیشبینی نشده،آماده باش می گن (دقت کنین که آماده باش هم مفهوم تدافعی و هم تهاجمی داره). لازمه آماده باش، داشتن روش های کارآمد مانیتور کردن و جمع آوری اطلاعات (اصطلاح شیک برای جاسوسی!) از حریف هست.
5- توازن:
به برقراری تعادل بین ترمیم و حفظ سطح کیفی نیروها و میزان عملیات واگذار شده به اون ها و همینطور تعادل بین ترکیب نیروها و نوع عملیات واگذارشده، توازن می گن.
6- تسلط:
به بدست آوردن برتری در توان نبرد، حفظ اون و استفاده از اون در ابعاد مختلف، تسلط می گن. با استفاده از این برتری، ابتکار عمل رو در دست می گیریم، خواست خودمون رو به حریف تحمیل می کنیم و باعث اختلال در چرخه تصمیم گیریش می شیم. این برتری در سه جنبه مختلف باید حاصل بشه، برتری در تعامل درونی نیروها، برتری تهاجمی و برتری تدافعی.
مولفه های نیروهای خودی از عالی ترین سطح فرماندهی تا نقطه تقابل با حریف مثل حلقه های زنجیر به هم وصل هستن و از سطوح بالاتر پشتیبانی می گیرن و به سطوح بعدی پشتیبانی می دن. برای بدست آوردن برتری در حمله و دفاع (که سطح آخر هست و در تعامل با نیروهای حریف) قبل از هرچیز باید به کامل ترین و برترین حالت تعامل بین مولفه های خودی برسیم.
برای بدست آوردن برتری تهاجمی و تدافعی، باید به برتری در ابعاد جغرافیایی و زمانی نسبت به حریف دست پیدا کنیم، محاصره اش کنیم و تعامل درونی مولفه هاش رو مختل کنیم و نقاط ثقلش رو ضعیف و نابود کنیم.
7- زمان بندی و ضرباهنگ:
نحوه آرایش زمانی عملیات و ضرباهنگ چرخه های عملیاتی باید جوری باشه که بتونیم حداکثر استفاده از قابلیت های نیروهامون رو ببریم و قابلیت عکس العمل حریف رو مختل کنیم.
برای زمانبندی صحیح توجه به سه نکته خیلی مهم هستن. یکم اینکه در خیلی از موارد زمان اقدام و زمان حصول نتیجه برای نیروهای مختلف متفاوتن (مثلا آتش توپخونه یک مسیر طولانی رو فرتی طی می کنه ولی نیروی زمینی باید چند ساعت جلوتر اعزام بشه). دو اینکه فاصله زمانی بین استفاده از یک نیرو و آمادگی اون برای استفاده مجدد برای انواع مختلف نیروها متفاوت هست (مثلا تیربار بلاقطع کار می کنه ولی نیروی هوایی باید برگرده، سوخت گیری و تجدید مهمات کنه و دوباره پرواز کنه). آخرسر هم باید مدنظر داشت که یکسری از ضربات باید همزمان وارد بشن و یکسری از ضربات باید بصورت ترتیبی باشن تا بشه از نتایج ضربات قبلی حداکثر استفاده رو کرد.
برای تنظیم ضرباهنگ عملیات باید دقت کنیم که زمان بیکاری نیروهای خودی رو به حداقل برسونیم (حداکثر بهره برداری) و قبل از اینکه حریف بتونه پاسخ یک ضربه رو بده، ضربه جدیدی رو بهش وارد کنه (دادن حداقل فرصت پاسخ).
8- برد و مسیر عملیاتی:
به بعد مکانی ای که در اون قابلیت استفاده از نیروهامون رو داریم، برد عملیاتی می گن. محل پایگاه ها، لجستیک نیروها و تکنولوژی های مورد استفاده مهمترین عوامل موثر روی برد عملیاتی هستن. مسیر های عملیاتی به خطوطی گفته می شه که نیروها از طریق اون ها در ارتباط با پایگاه و یا در تقابل با حریف هستن. وقتی مبارزه نزدیک تر به پایگاه خودی هست، می گیم که نبرد روی «خطوط داخلی» هست که به علت دارا بودن پشتیبانی پایگاه به ما این امکان رو می ده با نیروی ضعیفتر، به مقابله با حریف قویتر بپردازیم و جابجایی سریعتر در عرض داشته باشیم. وقتی مبارزه نزدیک تر به پایگاه حریف هست، می گیم نبرد روی «خطوط خارجی» هست و نیاز به نیروی قویتر و یا با قابلیت تحرک بیشتر رو داریم اما این امکان رو به ما می ده که حریف رو محاصره و نابود کنیم.
9- وظایف و نیروها:
دقت کنین که حریف فقط شامل نیروهاش نمی شه، بلکه شامل ستادها و واحدهایی هم هست که وظایف دیگه ای مثل فرماندهی، پشتیبانی، اموردفاعی و از این دست رو دارن. توی طراحی هر عملیات باید در نظر بگیریم به نیروهای حریف می خوایم ضربه بزنیم، انجام وظایفش رو دچار اختلال کنیم یا هر دو.
10- چیدمان عملیاتی:
جهت رسیدن به یک هدف استراتژیک معمولا به بیش از یک عملیات نیاز داریم (حالا یا نیروهای کافی برای رسیدن یکباره به هدف رو نداریم؛ یا اصلا ماهیت هدف ایجاب می کنه که پله به پله پیش بریم). اینکه برای رسیدن به هدف در کوتاه ترین زمان و با کمترین هزینه، به چه تعداد عملیات، در چه مناطقی و با چه اهدافی نیاز داریم، کدوماشون بطور همزمان و کدوماشون به ترتیب و به چه ترتیبی باید انجام بشن، چیدمان عملیاتی می گن. دقت کنین که چیدمان عملیاتی اولیه نباید وحی منزل باشه و باید آمادگی تغییر دادنش رو داشته باشیم، چون هم خروجی هر عملیات ممکنه مطابق پیش بینی ها نباشه، هم اینکه حریف یک موجود متغییر هست و ما باید آماده پاسخگویی، متناسب با تغییراتش باشیم.
11- نقاط ثقل:
به قابلیت ها، ویژگی ها و نقاطی که منشاء قدرت فیزیکی، اراده ذهنی یا آزادی عمل حریف هستن، نقاط ثقل می گن. از اونجایی که جوهره عملیات از کار انداختن یا نابود کردن حریف هست، شناسایی نقاط ثقل اون از اوهم واجبات هست! برای شناسایی این نقاط باید فرآیند تصمیم گیری، نحوه سازماندهی و روش های مبارزه حریف رو با دقت شناسایی و بررسی کنیم.
12- حمله مستقیم و غیر مستقیم:
از نظر تئوری، بهترین راه از بین بردن حریف حمله مستقیم به نقاط ثقلش هست. اما خیلی از مواقع - حالا یا بخاطر اینکه از اون ها خیلی خوب دفاع می شه، یا در دسترس نیستن و یا خیلی قوی هستن - نمی تونیم مستقیم به اون ها حمله کنیم. توی این مواقع باید با استفاده از حمله های غیر مستقیم اون ها رو تضعیف کنیم تا جایی که خود به خود از بین برن یا امکان حمله مستقیم فراهم بشه. بعنوان مثال، وقتی مرکز ثقل حریف نیروی زمینی بزرگ هست، از بین بردن خطوط ارتباطی، پدافند هوایی و آتیش توپخونه و از این قبیل چیزها باعث تضعیف تدریجی اون می شه، و به ما در نهایت امکان حمله مستقیم رو می ده.
13- نقاط کلیدی:
به مکان هایی که در اختیار داشتنشون روی نتیجه عملیات تاثیر می گذاره، نقاط کلیدی گفته می شه (یه مثال کلاسیک در این مورد کوه احد هست!). اگه تعداد نقاط کلیدی بیشتر از اونی باشه که بتونیم همشون رو در اختیار بگیریم، اولویت با اون هایی هست که امکان تاثیر گذاری بیشتر روی «نقاط ثقل» حریف رو به ما می ده.
14- نقاط اوج تدافعی و تهاجمی:
وقتی تو حمله به جایی برسیم که قوای تهاجمی ما از توان تدافعی حریف دیگه نتونه بیشتر بشه، می گیم به نقطه اوج تهاجمی رسیدیم. همینطور وقتی موقع دفاع به جایی برسیم که قوای تدافعی ما از توان تهاجمی حریف دیگه نتونه بیشتر بشه، می گیم به نقطه اوج تدافعی رسیدیم. دقت کنبن که این نقاط یه مفهوم ترکیبی از زمان و موقعیت هستن.
وقتی به نقطه اوج تهاجمی برسیم، خطر ضد حمله خوردن و وقتی به نقطه اوج تدافعی برسیم، خطر تاثیر گذاری حمله حریف به شدت بالا می ره و این احتمال شکست خوردن ما رو خیلی زیاد می کنه. عملیات تهاجمی باید جوری طراحی بشه که قبل از رسیدن به نقطه اوجمون، به هدف عملیاتیمون برسیم و عملیات تدافعی باید جوری طراحی بشه که حریف را به نقطه اوج تهاجمیش بکشونه.
15- خاتمه عملیات:
استراتژی ای که بر اساس اون مجبور به نبرد شدیم، خود به خود زمان خاتمه عملیات رو هم مشخص می کنه. دقت کنین که وقتی به اهداف عملیات رسیدین، شرایط رو به گونه ای تنظیم کنین که پیروزی شکننده نباشه و «تسلط» به حریف پایدار بمونه.
[پی نوشت]
[1] مبانی تاکتیک
پوستم کنده شد، اما بالاخره این هجرت از سیستم قدیمی بلاگر به سیستم جدید رو انجام دادم! همچنان زندگی به بهترین نحو و پر از تغییر و تحرک می گذره و به نظر خودم در حال پیشرفت هستم. و چقدر این خوبه...
تو مطلب قبلی راجع به مسئله «ورودی»[1] و یکی از تکنیک هاش صحبت کردم. از اونجایی که قبل هر چیز تو خانم بازی لازم هست که تعداد مکفی خانم در دسترس آدم باشه؛ فکر کردم بد نیست که یه کم بیشتر روی «ورودی» تمرکز کنم و یه روش مهم دیگه رو هم جهت بهبود هر چه بیشتر سیستم «ورودی» بهتون معرفی کنم. این روش استفاده از خانم های تخم طلا هست. خانم های تخم طلا نه تنها «ورودی» رو به طرز چشم گیری بهبود می دن، بلکه یه عالمه مزایا و محاسن دیگه هم دارند و که حالا بهشون می رسیم.
قبل از هر چیز ببینیم که خانم تخم طلا چه جور خانمی هست. مهمترین ویژگی این خانم اینه که یه دوست خیلی خیلی خیلی صمیمی شماست. یعنی دقت کنین که شما تو دسته «دوست ها» هستید براش نه دسته «معشوق ها»[2]. باز یعنی از اولی که با این خانم دوست می شین هدفتون فقط و فقط دوستی هست نه معاشقه! پس دور خانم هایی که یه جورایی بدشون نمی آد که شما ترتیب ایشون رو بدین یا شما دوست دارین ترتیب اوشون رو بدین خط بکشین که تخم طلا ازشون در نمی آد (چون تو حالت اول، خانم شما رو می گذاره تو دسته «معشوق ها» و تو حالت دوم شما سعی می کنین خودتون رو بچپونین اون تو). باز هم اگه به خانمی علاقمند بودین و به هر نحو موفق نشدین که ترتیبش رو بدین، سعی نکنین تبدیلش کنین به خانم تخم طلا چون همیشه اون کشش درونی (یا سرخوردگی، یا نفرت) باعث می شه که نتونین یه دوست صمیمی از اون برای خودتون یا از خودتون براش بسازین.
میزان این صمیمیت چقدر باید باشه؟ هرچی بیشتر بهتر! جوری باشه که بتونین مثل یه دوست مذکر بسیار صمیمی، تو همه موارد بهش اعتماد کنین و اون هم متقابلا همین احساس راحتی و صمیمیت رو با شما داشته باشه. به قولی باهم ندار باشین و جزء دوستای درجه یکتون حسابش کنین. اگه این خانم همچنان با خانواده زندگی می کنه، روابط دوستانه رو به مامان و بابا و برادرها و خواهرها تا حدودی گسترش بدین (که بسیار هنر ظریفی هست مخصوصا باباها و برادرها همچین خیلی باهاتون حال نخواهند کرد، ایرانه و غیرت و از این چیزا دیگه. البته تو همین ایران هم بعضی باباها خیلی باحال و ردیفن). خلاصه مهمه که اگه با خانواده زندگی می کنه، شما توسط خانواده تایید شده باشین چون قراره شما و خانم تخم طلا ندار باشین باهم و بدون مرز و دیوار بینتون. اگه خانمی انتخاب کنین که برادر نداره، کارتون کلی جلو افتاده. هم می تونین جای برادر نداشته رو پر کنین، هم اگه با خانواده هست هنوز، برای باباهه جای پسر نداشته رو. یعنی شما خیلی کمتر نیاز به تلاش خواهید داشت، چون جای خالی برادر (و پسر) از قبل وجود داره و شما فقط باید خودتون رو بچپونین توش.
خوب حالا مزایا و محاسن و تخم های طلای این خانم به قرار زیر هست!
1- افزایش چشمگیر «ورودی»:
هر خانمی بالاخره دو هزارتا خانم دیگه رو می شناسه. دوست ها و آشناها و هم کلاسی ها و هم کارها و هم باشگاهی ها و هم آرایشگاهی ها و ....! خدا بده برکت! بالاخره چه کسی بهتر از شما که با همه این عزیزان آشنا بشه؟ تا دلتون بخواد می تونین تو انواع اقسام دور همی و مهمونی و جشن تولد و بیرون گردی و ... حضور بهم برسونین. هم خوش می گذره، هم فال هست و هم تماشا، هم از بغل این یکی قل می خورین بغل اون یکی! فقط وقتی در حال قل خوردن بودین به یه نکته اساسی توجه کنید اونم این هست که، دور فک و فامیل نزدیک (احتیاط مستحب آنست که دور کل فک و فامیل) و دوستان خیلی صمیمی طرف رو خط بکشین. بالاخره شما که احتمالا قصد ازدواج ندارین و هر رابطه ای هم یه روز تموم می شه. اون موقع احتمال داره که الم شنگه بشه و خانم تخم طلاتون طرف فامیل رو بگیره، یا خانواده اش طرف شما رو نگیرن (که این احتمال قریب به یقین هست) و بالاخره بین دوست های صمیمی هم ممکنه همیشه طرف شما گرفته نشه و یهو ببینین که خانم تخم طلا پر کشید و رفت.
همینطور هم وقت هایی که با خود خانم تخم طلا ددر می رین و یه خانمی یا خانم هایی چشمتون رو می گیرن، همراهی ایشون به تلطیف فضا کمک خواهد کرد و سر صحبت راحت تر باز می شه. تو مواقع سخت هم، ایشون می تونه جای شما بره و ضربه آخر رو بزنه و شماره رو بده (مثلا وقتی خانم چشمگیری با مادرشون در حال خرید هستن و شما نیم ساعته مشغول نظر بازی باهاشون هستین ولی هیچ راهی به ذهنتون نمی رسه که برین جلو و کار رو تموم کنین). کلا اگه یه وقت حال کردین برین تو پاساژ و خیابون و این جور جاها خانم بازی کنین همراهی یه خانم تخم طلا خیلی بیشتر از یه پسر دیگه کمکتون می کنه.
2- ستون پنجم:
از هر دختری تو اطرافیان خانم تخم طلا خوشتون بیاد، اهم اطلاعات طرف رو ظرف اوچ ثانیه در اختیار خواهید داشت! و مابقی اطلاعات رو هم در اسرع وقت براتون کسب می کنه. خلاصه اش دستتون می آد با کی طرفین (مثلا، دوست پسر داره یا نه؟ اگه داره در شرف جدایی هست انشاالله یا نه؟ چیکاره هست؟ و از این دسته اطلاعات بدرد بخور)
همینطور خودش می تونه اولین قرار رو براتون جور کنه. خود خانم ها زرنگن و بلدن چیکار کنن؛ شما فقط اشاره کنین که از کی خوشتون اومده دو روز بعد مشغول لاس زدن انفرادی با طرف خواهید بود!
اگه تو رابطه سوتی ای دادین یا اشتباهی کردین، خانم تخم طلا در نقش میانجی ای که طرف شما رو می گیره! در رفع و رجوع مشکل بسیار بسیار موثر هست.
اگه خواستین کادویی بگیرین برای طرف، سه سوت دستتون می آد که سلیقه اش چه جوری هست و با چی سورپرایزش کنین (و نشون می ده که چقدر شما ایشون رو درک می کنین جون عمه تون!!). همینطور اگه بخواین تو ایران یه شورت و سوتینی برای یه دوست دختری ابتیاع کنین، کلی مصیبت هست. یه خانم تخم طلا در این موقع خیلی بدرد می خوره، شما راجع به سایز و جنس و رنگ و طرح تصمیم بگیرین، خرید رو که ایشون براتون انجام می ده هیچی، چونه هم تازه واستون می زنه!!!!
3- خلاصی از شر خانواده های گیر:
اگه خانواده خانمی که چشمتون رو گرفته گیر هستن، هر دفعه که با شما قرار داره می گه با فلانی ام و تمام! شما هم فلانی رو (خانم تخم طلا رو) با خودتون می آرین سر قرار. خانواده اش هم هرچقدر دلشون بخواد می تونن با موبایل چک کننش!
4- جور کردن مکان:
بالاخره دو نفر، بهتر از یه نفر می تونن مکان جور کنن! گاه گداری خونه این خانم تخم طلا ممکنه خالی بشه، یا اصلا ممکنه تنها زندگی بکنه. یا بابا جان خانم تخم طلا یه ویلایی تو اوشونی، فشمی، لواسونی جایی داشته باشن و قس علی هذا!
5- گاهی خودش هم ممکنه بده:
بالاخره دوستین دیگه، یه وقتی دیدین همینجور جهت تجربه و مزه کردن شما هم شده، بهتون داد! البته و صد البته، اگه دیدین همچین وضعیتی داره پیش می آد، خیلی دقت کنین. حواستون باشه، که حواس طرف هم هست داره چیکار می کنه. وگرنه به راحتی و فقط بخاطر یه بار پایین کشیدن کرکره مغزتون و فکر کردن با دودول مبارکتون؛ خانم تخم طلاتون ممکنه بپره! کلا اگه خیلی هنوز مود خانم ها رو درک نمی کنین از همچین موقعیتی اجتناب کنین.
6- یه دوست خوب همیشه بدرد آدم می خوره:
جدای از کل کمک های خانم بازی که یه خانم تخم طلا بهتون می تونه بکنه، اینو از من داشته باشین که خانم ها تو دوستی با شما کارهایی براتون می کنن که ممکنه هیچ پسری براتون نکنه. دوست خوب (چه خانم، چه آقا) زیادش، هم کمه.
امیدوارم که به اهمیت وجود خانم های تخم طلا پی برده باشین. از همین امروز شروع کنین که یه چندتایی خانم تخم طلا دور برتون رو بگیرن که غفلت موجب پشیمانی است.
[پی نوشت ها]
[1] راجع به مسئله «ورودی» به مطلب نقاط کلیدی رجوع کنید.
[2] راجع به دسته «دوست ها» و دسته «معشوق ها» به مطلب مخ زنی و هشت باور اشتباه رجوع کنید.
بازهم بعد از یک مدت طولانی نشستم که یک مطلب تازه بنویسم. نمی دونم فاصله مطالب خیلی زیاده یا اینکه زندگی من پر از تغییر هست. هرچی که هست، الان هم که دارم نگاه می کنم می بینم چقدر تغییرات خارق العاده پیش اومده تو زندگیم! چقدر خوبه که زندگی برای آدم یک نواخت و راکد نباشه.
همون طور که قبلا نوشتم یکی از باورهای اشتباه مردها اینه که فکر می کنن دخترهای کمی هستن که میشه باهاشون دوست شد[1]. امروز راجع به جاهایی که میشه خانمها رو ملاقات کرد می خوام بنویسم. من به این جور جاها نقاط کلیدی میگم.
کلا بعنوان یک مرد خانم باز، باید روی سه تا مسئله اساسی تمرکز کنین:
1- ورودی: شما باید بتونین همیشه تعداد زیادی خانم وارد سیستم خانم بازیتون بکنین.
2- تکنولوژی: یعنی حالا که خانم وارد سیستم شد، چی بگین و چیکار کنین که مخش رو بزنین.
3- موانع درونی: برطرف کردن موانع ذهنی ای که باعث میشه تو دو تا مورد بالا به مشکل بخورین.
مسئله "کجا خانم ها رو پیدا کنم؟" از جنس مسائل «ورودی» هست. اگه بطور دائم در تماس با تعداد زیادی خانم نباشین؛ اولا، مهارتهای خانم بازی رو نمیتونین تمرین کنین بنابراین خانم هم گیرتون نمیاد. در ثانی، خانم بازی، بازی با اعداد هست. هرچی رو مخ خانمهای بیشتری کار کنین، تعداد کس هایی هم که می کنین بالاتر میره.
ایجاد یک رابطه با یک خانم که تو خیابون می بینین کار سختیه، ممکن هست ولی مشکله (به حول و باتری الهی، راجع به ایجاد ارتباط از برخوردهای خیابونی بعدا می نویسم). برای اینکه زندگی راحت تری داشته باشین لازمه که نقاط کلیدی رو کشف کنین. نقطه کلیدی جایی هست که بطور دائم و مطمئن تعداد معتنابهی خانم رو وارد سیستم خانم بازیتون می کنه. یک ماهیگیر ماهر قلابش رو هر جای رودخونه تو آب نمی اندازه، اون میدونه کجاها میشه راحت تر، ماهی های بهتری رو گرفت. اگه یکی از اون جاها کار نکرد، چند جای دیگه رو هم می شناسه که بره اونجاها. همینطور می دونه که همیشه باید دنبال جاهای جدید و بکر بگرده. ماهیگیر ماهر می خواد زندگیش راحت باشه برای همین می ره جاهایی که ماهی ها جمع می شن و وقتش رو اونجاها می گذرونه.
شما هم باید نقاط کلیدی مخصوص خودتون رو کشف کنین. نقطه کلیدی یک جایی یا برنامه ای هست که سه تا ویژگی زیر رو داشته باشه:
1- خانم وارد سیستم خانم بازیتون بکنه:
مثلا اگه تو یک کلاس نقاشی برین که خانم های توش مورد پسندتون نیستن؛ اون کلاس، یک نقطه کلیدی برای شما نیست. تو مثال ما کلاس نقاشی ای نقطه کلیدی هست که حداقل چند تایی خانم بدرد بخور توش پیدا بشه.
2- بهانه برای ارتباط با خانم های توش رو بهتون بده:
مثلا یک کنسرت موسیقی احتمالا یک نقطه کلیدی نیست، چون لزوما دلیلی برای ایجاد ارتباط با خانم های حاضر بهتون نمیده. میشه به یک کنسرت رفت و با هیچ خانمی هم حرفی نزد و احتمالا اونها هم انتظار اینکه شما طرفشون برین رو ندارن. ولی یک کلاس موسیقی، می تونه یک نقطه کلیدی خوب باشه، چون لازمه تو تمرین ها باهم کار بکنین و اصلا صحبت کردن و این چیزها غیر منتظره نیست.
3- یک راه ورود به یک جمع و گروهی باشه که خانم ها توش هستن:
یک نقطه کلیدی خوب یه چیزی نیست که فقط یک بار باشه و بعد تموم بشه بره پی کارش! مثلا کلاس نقاشی ما (که فقط یک مثال هست و هیچ تاکیید خاصی روش ندارم) می تونه یه راه ورود به جامعه نقاش ها، گالری های هنری و نمایشگاه های نقاشی باشه، که امکان ارتباط با تعداد زیادی خانم رو به شما میده. رفتن به یک فرهنگسرا یا بازارچه خیریه برای بارهای اول احتمالا یه نقطه کلیدی خوب نیست ولی بعد از یه مدت که بطور مداوم اونجا برین و با جماعت آشنا بشین تبدیل به یک نقطه کلیدی میشه. چون کم کم بعد از اینکه دائم یه جا برین، صورتتون آشنا میشه و خودی میشین و وقتی طرف خانم ها میرین، اونها احساس ناامنی نمی کنن و پس نمی زنن.
نقاط کلیدی برای هر مردی و هر شهر و کشوری میتونه جاها و برنامه های مختلفی باشه. روزنامه ها و مجله هایی که خبرها، برنامه ها و تبلیغات فرهنگی، هنری و اجتماعی دارن رو بگیرین و بخونین، هرچیزی که به نظرتون بدرد بخور اومد رو تو تقویمتون بنویسین یا به دری، دیواری، جایی بچسبونین که یادتون نره. وقتش که رسید پاشین برین اونجا. بارهای اولی که میرین طبیعی هست که یه کم حس غریبی بکنین چون اغلب ملت همدیگر رو می شناسن و شما تازه هستین. یه کم ول بچرخین و با جماعت قاطی شین. به آدما سلام کنین و با هر کسی (بخصوص خانم ها!) یه کم صحبت کنین. یادتون نره که صبور باشین، چون وارد هر جمع جدیدی که بشین یک کم زمان میبره تا خودی بشین.
یا علی! شروع کنین!
[پی نوشت ها]
[1] راجع به باورهای اشتباه مردها به مطلب مخ زنی و هشت باور اشتباه رجوع کنید.
استاد دوم زن گرفت! خدایش بیامرزاد!
یکی از مهمترین مهارت های خانم بازی مهارت تو لاس زدنه. لاس زدن یکی از مهمترین چیزهایی هست که شما رو از دسته «دوست ها» به دسته «معشوق ها» می بره[1]. قبل از هر چیز بگم که خیلی ها رو دیدم که فکر می کنن لاس زدن یه جور مهارت تو حرف زدن با خانم هاست، ولی لاس زدن خیلی بیشتر از اینه و شامل حرکات شما و طریقه استفاده از زبان بدنتون هم میشه. برای همین من لاس زدن رو به دو دسته حرکتی و کلامی تقسیم می کنم. شما با حرکاتتون هم می تونین سیگنالهایی رو بفرستین که به طور ناخودآگاه توسط خانم ها در یافت می شه و روشون تاثیر می گزاره.
لاس زدن خیلی سخت نیست، مثلا چشمک زدن یا تو چشم های یه خانم نگاه کردن از لحاظ فیزیکی کار خیلی ساده ای هست، اما اگه بهش عادت نکرده باشین می تونه انجام دادنش از لحاظ ذهنی درگیرتون بکنه. مردای موفق سطح چهار و سطح پنج[2] فورا کششون به طرف مقابل رو از طریق لاس زدن ابراز می کنن. شما هم اگه می خواین تو دسته «دوست ها» گیر نیفتین باید لاس زدن رو یاد بگیرین. هفت اصل زیر رو بخونین، یاد بگیرین و از همه مهمتر تمرین کنین.
اصل اول - یکم طولانی تر تو چشماش نگاه کنین:
یعنی تماس چشمی تون (Eye Contact) رو یه کم بیشتر از حد عادی طول بدین. وقتی یه جمع رو دارین نگاه می کنین (مثلا تو یه مهمونی) و اون وسط چشمتون تو چشمش می افته یه کم این نگاه رو طولانی تر کنین، فقط یکم، دقت کنین که زل نزنین. اگه این نگاه از حدش بگذره و طولانی تر بشه میشه زل زدن؛ خانم ها دوست ندارن بر و بر نگاهشون کنین. همینطور وقتی که دارین باهم صحبت می کنین، گاهی پیش می آد که چشم تو چشم میشین، خوبه که حداقل یه بار این نگاه رو طولانی تر کنین. این کار باعث میشه یه لحظه شیرین کوتاه و خصوصی بین شما ایجاد بشه.
اصل دوم - بهش چشمک بزنین:
چشمک زدن یکی از بهترین و قدیمی ترین حرکات لاس زدن هست. هم از اینور اتاق توی یه مهمونی می شه چشمک زد، هم موقع صحبت کردن. اگه مثلا چیز بامزه ای گفت یا کسی کار خنده داری کرد با یه چشمک می تونین این احساس رو بوجود بیارین که انگار یه شوخی یا یه چیز خصوصی بین شما هست که کس دیگه ای ازش خبر نداره.
اصل سوم - بدنش رو برانداز کنین:
این کار باید خیلی دقیق انجام بشه و گرنه با هیز بازی اشتباه گرفته می شه. هدف از این کار اینه که بهش این احساس رو بدین که بدنش زیباست و شما هم متوجه این زیبایی هستین؛ نه اینکه طرف حس کنه به اون مثل یه وسیله یا یه تیکه گوشت نگاه می کنین. راهش اینه که اول یه تماس چشمی برقرار کنین، و بعدش سریع و شاید تو کمتر از یه ثانیه، نگاهتون رو، رو بدنش از بالا تا پایین و بعد از پایین تا بالا بلغزونین و بعد دوباره تو چشماش نگاه کنین. این کار باید سریع باشه و نباید بعدش خجالت زده بشین. دقت کنین که این کار رو خیلی نکنین؛ یکی، دوبار تو یه برخورد یا قرار کافیه.
اصل چهارم - با زمزمه حرف بزنین و وارد فضای شخصیش بشین:
منظورم از زمزمه کردن این نیست که حتما تو گوشش زمزمه کنین، این کار تو شروع رابطه چندان درست بنظر نمی آد و زوده. اما می تونین یکم خم شین و وارد فضای شخصیش بشین. (فضای شخصی افراد رو می تونین مثل یه استوانه که محورش خود فرد هست تصور کنین. شعاع این استوانه بستگی به فرهنگ و جایی که فرد توش بزرگ شده داره، مثلا ژاپنی ها که کشور پر جمعیتی دارن، شعاع کمتری از فضای اطرافشون رو به عنوان فضای شخصی در نظر می گیرن؛ در صورتی که یه فرد استرالیایی این شعاع رو بزرگتر در نظر می گیره. اگه به یه صف دقت کنین معمولا افراد با یه فاصله ای از هم می ایستن تا فرد جلویی و عقبی رو از فضای شخصی شون بیرون نگه دارن) بد نیست که گاه گاهی تو فضای شخصی طرف خم بشین و با زمزمه یه چیزی بهش بگین.
اصل پنجم - ازش تعریف کنین:
این تعریف کردن باید جوری باشه که شما رو به عنوان یه معشوق بالقوه نشون بده نه یه دوست. مثلا اگه به یه خانم بگین چه کیف قشنگی داره، این تعریف شما نه نشونی از علاقه و کشش شما به اون خانم داره و نه اینکه نشون می ده شما متوجه هیچ چیز جذابی تو اون خانم شدین. می شه اینجوری گفت که این تعریفیه که یه خانم دیگه هم می تونه ازش بکنه. پس در نظر اون شما هم می تونین احتمالا همون خانم دیگه باشین که دنبال یه دوستی معمولی باهاش هست.
شما باید بطور واضح نشون بدین که بعنوان یه مرد، متوجه اون بعنوان یه زن شدین. بجای اینکه بگین چه کیف قشنگی دارین می تونین بگین چه چشمای قشنگی دارین، یا مثلا چه خنده قشنگی دارین، وقتی می خندین اتاق روشن می شه. اولش موقع تعریف کردن از یه خانم احتمالا خیلی راحت نیستین، اشکالی نداره تمرین کنین و ادامه بدین و سعی کنین میزان احساس رو تو تعریف و تمجیدتون بالا ببرین. عیب نداره اگه تو ذوقتون زدن، یادتون باشه که موفقیت همیشگی نیست.
اصل ششم - بدنتون رو محکم و قدرتمند نگه دارین:
خانم ها از مردهایی خوششون می آد که متعهد و محکم باشن. اگه طوری راه برین، بشینین و پاشین که انگار آدم جذابی هستید و در عین حال مجذوبش هم شدید، این حس تعهد و استحکام رو بهتر منتقل می کنین. همینطور این حالت فیزیکی باعث میشه روحیه بهتری هم بگیرین و پر انرژی تر به ادامه مخ زنی بپردازین.
اصل هفتم - راحت و سریع تصمیم بگیرین:
دقت کنین که سریع و راحت تصمیم بگیرین. نتیجه اینکار علاقه بیشتر خانم و پیشبردن فرآیند مخ زنی هست. یعنی مثلا تو کافی شاپ تصمیم سریع گرفتن مهمتر از انتخاب قهوه بهتر یا مثلا وقت صرف کردن برای اینه که بفهمین الان کیک شکلاتی می چسبه یا پای سیب. با اینکار نشون میدین که آدم مصممی هستین و لازم نیست کسی مواظبتون باشه.
[پی نوشت ها]
[1] راجع به دسته «دوست ها» و دسته «معشوق ها» به مطلب مخ زنی و هشت باور اشتباه رجوع کنید.
[2] راجع به سطوح مردهای خانم باز به مطلب پنج سطح مرد خانم باز رجوع کنید.
نوشته های قدیمی تر |