*کاپو (با تلفظ /kâpo'/) کلمه اى ایتالیایى است که به پدرخوانده هاى مافیا اطلاق می شود
        وب نوشت هاى من درباره قدرت، سکس، خانم ها، موفقیت و هر چیز دیگه!
تمامی عواقب مطالعه و استفاده از این وب نوشت ها بر عهده خواننده می باشد
خانم بازی نئاندرتال Wednesday, February 29, 2012

یه سال و چندروزی هست که چیزی ننوشتم. برای اینکه از خجالت مراجعین محترم دربیام، یه مطلب خیلی مفصل نوشتم. امیدوارم که مطلب بعدی دیگه به سال نکشه!

قبلا گفتم که به اعتقاد فروید، میل جنسی و آرزوی بزرگ بودن، دو محرک اصلی آدم ها توی رفتارشون هستن[1]. اما چرا؟ این نکته رو در نظر بگیرین که دو هدف اصلی زندگی همه موجودات از گل و گیاه گرفته تا آدمیزاد، بقاء و تولید مثل هست. از چند میلیارد سال پیش که حیات بوجود اومده تا حالا، تمام گونه های موجودات -تو سیر تکاملی ای که داشتن- سعی کردن روش های رسیدن به این اهداف رو پیدا کنن، بهبود بدن، خودشون را باهاش تطبیق بدن و بصورت ژنتیکی به نسل بعدی منتقل کنن. این چرخه تکاملی موجودات مختلفی رو بوجود آورده که هرکدوم روش های خودشون رو برای رسیدن به این اهداف دارن و نسبت به اجداد چند صد هزار یا چندین میلیون سال پیش خودشون پیشرفته تر هستن. بعنوان مثال خیلی از درخت ها «یاد گرفتن» (منظورم از این یادگیری، یادگیری تکاملی هست که طی همون چرخه یافتن، بهبود، تطبیق و انتقال بوجود می آد) که میوه بدن تا حیوون های دیگه رو جذب کنن و به این طریق هسته شون پخش بشه. گل ها باعث جذب حشره ها می شن و گرده هاشون پخش می شه. یه سری حیوون ها «یاد گرفتن» گروهی زندگی کردن شانس بقاشون رو زیاد می کنه و همینجور تا دلتون بخواد مثال هست از این تکامل گونه ها. اما سفر تکاملی ما آدم ها چه جوری بوده و چی «یادگرفتیم»؟ میمون ها حدود سی تا سی و پنج میلیون سال پیش بوجود اومدن و اولین نشونه ها از یه میمونی که بالاخره بی خیال زندگی رو درخت شده و اومده پایین و شروع کرده روی دو پا راه رفتن، مال شش، هفت میلیون سال پیشه. این موجود ایستاده بر دو پا! همون روش زندگی گروهی میمون ها و ساختار سلسله مراتبی و گروهی رو همچنان برای زندگی مناسب دیده و به اون ادامه داده. این بابا بعد از گذشت چندین میلیون سال (حدود دو و نیم میلیون سال پیش) بالاخره تبدیل شده به «انسان اولیه» و یادگرفته از ابزارهای ساده سنگی استفاده کنه و کم کم مغزش بهتر و کامل تر شده و ساختار اجتماعیش رو یکم بهبود داده و از گروه تبدیل کرده به قبیله. تا اینکه بالاخره حدود دویست هزارسال پیش تکامل پیدا کرده به یه آدمی مثل ماها که بهش «انسان مدرن» گفته می شه و همچنان قبیله زی! بوده. تازه حدود دوازده هزارسال پیش بالاخره کشاورزی و رام کردن حیوون ها رو یاد گرفته و کم کم ساختار اجتماعی زندگیش پیچیده تر شده. اغلب غرایز، تمایلات، پاسخ های ما به محرک های مختلف و رفتارهای نا خودآگاه ما طی این چرخه طولانی «یاد گرفتن» بوجود اومدن و هدفی ندارن جز اینکه به بقاء و تولید مثل ما کمک کنن. مثلا تشنگی و گشنگی مکانیزمی هست که مغز شما بکار می گیره تا به شما یادآوری کنه که بدن شما به آب و غذا نیاز داره. یا درد مکانیزمی هست که مغز با اون توجه شما رو به یه مشکلی که توی سیستم بدنتون پیش اومده جلب می کنه. موقع مواجه شدن با خطر، مغزتون دستور ترشح آدرنالین رو می ده و ضربان قلبتون رو بالا می بره، تا آماده فرار باشین و خیلی مکانیزم های دیگه -که بدون اون ها احتمال بقاء شما بشدت کم می شه- از برکت همین یادگیری تکاملی هست. یکی از اساسی ترین چیزهایی که مغز شما «یادگرفته» کشش شدید به قدرت هست. برای اینکه قدرت یعنی، توان بدست آوردن خواسته ها[2] و این یعنی شانس بسیار بیشتر برای بقاء. به همین دلیل هست که یکی از محرک های اصلی آدم ها از نظر فروید آرزوی بزرگ بودن هستش (البته «منیت»[3] هم یکی دیگه از دلایلش هست). چیز مهم دیگه ای که مغز «یاد گرفته» این هست که سکس رو براتون لذت بخش کنه (اونهم چه جور!) و این باعث رغبت شما به تولید مثل می شه و نسل تون ور نمی افته! برای همین، میل جنسی، یکی دیگه از محرک های اصلی بشر از نظر فروید هستش.

طی این فرآیند طولانی تکامل، مغز انسان یادگرفته که دنبال یه سری ویژگی های خاص توی جنس مخالف بگرده تا بتونه جفت مناسب رو شناسایی کنه. در عمل این باعث می شه که یه سری از افراد جنس مخالف به نظر ما جذاب بیان. پس اگه ما بتونیم اون ویژگی هایی که مغز یه دختر بطور ناخودآگاه داره دنبالشون می گرده رو بهش نشون بدیم، باعث می شیم اون بی اختیار مارو هل بده سمت دسته «معشوق ها»[4]. همینطور خوبه که یه نگاهی هم به مغز خودمون بندازیم تا به یه درک بهتر از رفتارهای خانم بازانه! خودمون برسیم.

ما بعنوان «انسان اولیه» و بعد از اون بعنوان «انسان مدرن» تا حدود دوازده هزار سال پیش تو گروه های کوچیک حداکثر چند صد نفری و بشیوه قبیله گی و با شکار و جمع کردن میوه های موجود تو طبیعت زندگی کردیم و در صورت لزوم با کوچ کردن و یا با جنگ و غارت منابع سایر قبیله ها، کمبود منابع طبیعی رو جبران می کردیم. بعد از یادگرفتن فنون کشاورزی و اهلی کردن حیوون ها، همون ساختار قبیله و نقش های آدم های توش رو آوردیم توی در و دهات و در کل، تمدن، چند هزار سالی بیشتر قدمت نداره و ساختارهای مدرن جامعه صنعتی و فراصنعتی مثل دموکراسی و بهداشت عمومی و از این چیزا که حداکثر چند صد سال قدمت دارن و تازه همین هاش هم هنوز توی خیلی جاها نیست!

مدت زمان زندگی ما تو شرایط مدرن اجتماعی اینقدر کوتاه بوده که اصلا از نظر تکاملی بحساب نمی آد. تمام ساختار و قواعد جامعه مدرن رو ما از طریق آموزش یاد می گیریم، اما غرایز و اغلب رفتارهای ناخودآگاه ما همچنان منطبق با شرایطی هست که چند میلیون سال توش زندگی کردیم. یعنی جامعه کوچیک و کم جمعیت با یه اقلیت پرقدرت شامل رئیس قبیله و حلقه اطرافیانش و سایر اعضا که حول اون حلقه مرکزی شکل گرفته (ساختار قبیله ای). تو این جامعه، مردها بعلت توانایی های فیزیکی ای که دارن، شکار، تهیه آذوقه و دفاع رو برعهده دارن و خانم ها هم کارهای داخلی قبیله که کم خطر و از نظر فیزیکی راحت تر هستن رو انجام می دن. سایر قبایل هم بخاطر رقابت بر سر منابع، احتمالا خیلی رفتار دوستانه ای با ما ندارن.

توی همچون جامعه ای، ما مردها دنبال خانم ها هستیم بخاطر ارزش تولید مثلشون. خانم ها تو شکار و دفاع و این جور چیزها کارآیی زیادی ندارن و ما خودمون از پس این کارها بر می آیم؛ بنابراین برای ما ارزش بقاء زیادی ندارن. چیزی که دارن، ارزش تولید مثل هست. برای همین مغز ما از بین انتخاب هایی که داریم دنبال اون هایی می گرده که ارزش تولید مثل بیشتری دارن یعنی جوون، سالم و بارور هستن. اینها رو مغز چه جوری تشخیص می ده؟ از شادابی پوست، رنگ و حالت مو، فرم و تقارن اعضای صورت (که نشونه های جوونی و سلامت هستن)، فرم کمر و لگن مثل ساعت شنی! (کمر باریک و لگن بزرگ که نشونه باروری هست)، فرم و اندازه سینه ها (که باز نشونه جوونی و باروری هست و اینکه بچه بی غذا نمی مونه!) و خیلی چیزهای دیگه، که در نهایت مغز ما اون رو بعنوان خوشگلی و جذابیت تشخیص می ده و اعلام می کنه که با یه تیکه طرف هستیم یا نه! اما خانم ها دنبال چی می گردن؟ بخاطر شرایط اون جامعه، خانم ها بیشتر از هرچیزی تو یه مرد دنبال ارزش بقائی که داره هستن. چون کم و بیش ارزش تولید مثل رو تو اغلب مردها می تونن پیدا کنن. اما ارزش بقاء، بین مردها، خیلی فرق می کنه. پس یکی از مهمترین کلیدهای جذب خانم ها اینه که بهشون نشون بدین از نظر بقاء ارزش زیادی دارین. چندتا از مهمترین خصایصی که به یه خانم نشون می ده که شما ارزش بقاء زیادی دارین، از این قرارن:

1- اعتماد به نفس:
یکی دیگه از دلایل اهمیت اعتماد به نفس -علاوه بر تمام دلایلی که قبلا گفتم[3][5]- اینه که یکی از بارزترین نشونه های ارزش بقاء توی مردهاست.

2- قابلیت رهبری و مدیریت:
چیزی که کلینتون با اون هیکل سیب زمینی و سارکوزی با اون قدکوتاه و قیافه مضحک رو تبدیل به یه مرد جذاب برای خانم ها می کنه، همین خصوصیتشون هست (چون اونا در عمل هدایت کشورشون دستشون بود/هست؛ یا حداقل بقیه همچین برداشتی دارن!). اما چرا؟ چون توی یه قبیله، رئیس اون قبیله بیشترین قدرت و بنابراین بیشترین ارزش بقاء رو داره. اما لازم نیست شما حالا حتما اداره مملکت دستتون باشه تا به نظر خانم ها جذاب بیاین. مهم اینه که این سیگنال رو مغز خانم ها دریافت کنه که شما قابلیت رهبری دارین. حالا می تونین مدیر یه شرکت، یه بخش، یه تیم یا حتی سردسته یه اکیپ از دوستاتون باشین و یا اینکه سر و سامون دادن به یه قضیه ای با شما باشه. تو این قضیه به دو تا نکته توجه داشته باشین؛ اول اینکه، هرچقدر رهبری نهاد قدرتمندتر یا مورد توجه تر یا محبوب تر یا مهم تری رو بعهده داشته باشین، ارزش بقاء بیشتری رو مخابره می کنین. دوم اینکه، هرچی مردهای بیشتری دنباله رو شما باشن، بازهم ارزش بقاء بیشتری رو مخابره می کنین (چون قبیله رو مردها می گردونن، نه خانم ها و برای همین حلقه اطرافیان رئیس قبیله از مردها تشکیل می شه).

3- برخورداری از «ارزش اجتماعی»:
نکته دیگه اینکه، عضو بودن توی حلقه اطرافیان رئیس قبیله هم ارزش بقاء شما رو زیاد می کنه. چون چتر حمایت رئیس و اطرافیانش شما رو هم در بر می گیره. برای همین داشتن ارتباطات و آشنایی با آدم ها و نهادهای پرقدرت هم، ارزش بقاء شما رو زیاد می کنه و به نظر خانم ها حتی ارزشمندتر از رهبری یه جمع کوچیک و کم اهمیت هست و کلا دم شیر بودن، بهتر از سر موش بودنه! همینطور داشتن روابط دوستانه با آدم های مختلف توی هر جمعی و تایید شدن توسط اونها هم، ارزش بقاء شما رو زیاد می کنه، چون می تونین تو مواقع خطر روی کمک اونها حساب کنین (برای همینه که به اصطلاح «بچه معروف ها» به نظر خانم ها جذاب می آن). در کل به همه این ارتباطات، دوستی ها و آشنایی ها روی هم «ارزش اجتماعی» می گن و برخورداری هرچه بیشتر از اون باعث افزایش ارزش بقاء شماست.

4- مواظبت از خانم هایی که براتون مهم هستن:
یکی دیگه از مواردی که باعث افزایش ارزش بقاء شما نزد خانم ها می شه، اینه که متوجه بشن شما مراقب و حامی خانم هایی که دوستشون دارین هستین. چون بهشون نشون می ده که اگه اونها هم مورد توجه شما باشن، زیر چتر حمایت شما خواهند بود.

5- مورد توجه سایر خانم ها بودن:
اگه یه خانمی ببینه که شما مورد توجه سایر خانم ها (مخصوصا خوشگل هاشون!) هستین، توجهش به شما جلب می شه. اما چرا؟ چون توی زندگی قبیله گی، بیشتر خانم هایی که ارزش تولید مثلی بالا داشتن (جذاب تر ها)، نصیب مردهای رده های بالا و قویتر می شدن و مردهای رده های پائین هم یا باید جلق می زدن یا سر اندک خانم باقی مونده کتک کاری می کردن! برای همین اگه یه مرد دور و برش خانم باشه و مورد توجه اونها، ذهن سایر خانم ها بطور ناخودآگاه این برداشت رو می کنه که اون مرد دارای ارزش هست.

راجع به نمایش اعتماد به نفس که تو مطلب قبلی به تفصیل نوشتم[3]، اما چطوری اون موارد دیگه رو به یه خانم نشون بدیم؟ به چند روش می شه این کار رو کرد، یا این ها رو در عمل نشون می دیم، یا از طریق کلامی منتقل می کنیم (بطور مستقیم یا غیر مستقیم) و یا اینکه بقیه زحمتش رو برامون می کشن. چندتا مثال ساده می زنم که قضیه یکم روشنتر بشه براتون. فرضا اگه برنامه ریزی مهمونی ای که توش هستین با شماست و شما دارین به این و اون می گین که چیکار بکنن، این یه روش عملی نشون دادن مدیریته. اگه قرار آخر هفته یه برنامه ای باشه و شما اینکه کجا می ریم یا چیکار می کنیم رو تعیین می کنین و قضیه رو برنامه ریزی می کنین، این یه نمونه دیگه از نشون دادن عملی قابلیت رهبری هست. اگه یه مهمونی ای می رین که خیلی ها رو می شناسین و دوستشون هستین، سلام و احوالپرسی گرم با آدم ها، به خانم های توی جمع نشون می ده که شما ارزش اجتماعی دارین. اگه برای یه قراری، یه خانم رو جایی ببرین که آدم های اونجا رو می شناسین، این که همه باهاتون راحت و خودمونی هستن به شما ارزش اجتماعی می ده. اگه توی یه مهمونی که می رین چند تا دختر رو که می شناسین با خودتون ببرین این به سایر خانم ها نشون می ده که شما مورد توجه خانم ها هستین. باز اگه تو یه مهمونی مشغول صحبت با چند تا خانم بشین و حواسشون رو جمع خودتون بکنین، سایر خانم های مهمونی کنجکاو شما می شن. خوب اینا چند تا مثال از نمایش ارزش بقاء در عمل بودن. حالا چندتا مثال کلامی: فرضا از شما می پرسن که چیکاره هستین و جواب می شنون که من مدیر فلان بخش فلان شرکت هستم. این یه روش کلامی مستقیم برای نشون دادن قابلیت مدیریت هست. یا دوست دختر قبلیتون داشت فلان درسش رو می افتاد و مشروط می شد اما شما برادر استادش رو می شناخیتن و قضیه رو حل کردین (دوست دختر قبلی: کلامی مستقیم که مورد توجه خانم ها هستین، برادر استادش رو می شناختین: کلامی غیر مستقیم که ارزش اجتماعی دارین، مشکل دختره رو حل کردین: کلامی مستقیم که مواظب کسایی که دوستشون دارین هستین). و یه مثال از اینکه بقیه کمکتون کنن که ارزش بقائتون رو نشون بدین اینه که مثلا با یکی از دوستاتون دارین رو مخ یه سری خانم کار می کنین و اون از شما تعریف می کنه و شما از اون و اینجوری ارزش اجتماعی همدیگر رو برای اون خانم ها بالا می برین.

و اما یه مسئله ای! آیا می شه تو این موارد کلامی خالی هم بست؟! بله که می شه، اما اصلا و ابدا توصیه نمی شه! چرا؟ اول اینکه خوب به احتمال زیاد گندش یه جایی در می آد. اما مهمتر اینکه، اگه شما نه اعتماد به نفس دارین، نه عرضه رهبری دارین، نه ارزش اجتماعی دارین، نه مواظب دوستاتون هستین و نه چندتا خانم دور و برتون هستن؛ اونوقت بهتره یه تجدید نظر درست حسابی روی روش و مسیر زندگیتون بکنین. چون مشکل شما این نیست که نمی تونین خودتون رو درست و حسابی به خانم ها نشون بدین، مشکل اینه که چیزی برای نشون دادن بهشون ندارین. اگه تو یه مواردی حس می کنین کمبود دارین، روشون کار کنین و اون زمینه های زندگیتون رو بهتر کنین. خالی بندی، کمبودها رو پر نمی کنه، بیخود که بهش نمی گن خالی بندی! یادتون باشه که هدف تبدیل شدن به مرد سطح پنجه[6] و مرد سطح پنج همه جوانب زندگیش رو درست و حسابی می سازه. یه آدم توخالی و بی ارزش، باید با دروغ و دغل خانم ها رو جذب خودش بکنه؛ اما یه مرد سطح پنج، به قدری آدم ارزشمندیه و به قدری زندگی پری داره که باید فکر کنه از بین این همه خانمی که دنبالشن، کدوم رو انتخاب کنه!

حالا برای اینکه بهتر دستتون بیاد چه جوری همه این مواردی که بالا گفتم رو با چند تا از چیزهایی که قبلا بهتون یاد دادم کنار هم بگذارین و تو یه سطح بالاتری خانم بازی کنین، بگذارین یه مثال مشروح براتون بزنم:

فرض کنین تولد دختر خاله خانم تخم طلا[7]ست و من می خوام از فرصت استفاده کنم و به دوتا خانم که تازگی توی دوتا از «نقاط کلیدیم»[8] باهاشون آشنا شدم نزدیک تر بشم (با این دوتا هنوز تو مرحله ای نیستم که بتونم جفت پا! وارد فاز مخ زنی بشم و قال قضیه رو بکنم و هنوز می خوام جا پای خودم رو بعنوان معشوق احتمالی سفت کنم؛ چون هنوز فقط به اندازه ای توجه اشون رو جلب کردم که بخوان من رو بیشتر بشناسن. حالا به امید خدا، بعدها راجع به مراحل و پله های مخ زنی می نویسم). همینطور هم خوب مهمونیه و قطعا چندتا خانم درست و درمون تازه هم توش پیدا می شه. قبل مهمونی با خانم تخم طلا و دختر خاله محترمشون در تماسم ببینم چه کمکی لازم دارن. همیشه خدا هم ملت خیلی دست تنها هستن و یه کمکی لازم دارن، یا کیک باید سفارش داده بشه، یا عرق باید خریداری بشه، یا چیزایی از این دست. چرا این کار رو می کنم؟ چون قبل از همه چیز، من آدم حسابیم و به دوستام کمک می کنم! و دوم اینکه با درگیرشدن تو جزئیات قضایا من هم جزئی از میزبانی قضیه می شم و این بعدا به کارم می آد. عصر، قبل از شروع شدن مهمونی، اون دوتا خانم نقاط کلیدی رو ور می دارم و می رم محل مهمونی و چون هنوز چیز جدی ای بین ماها نیست، هیچکدومشون شاکی نمی شن که چرا یه دختر دیگه هم داره می آد. درضمن، هر کدوم از اون خانم ها اون یکی رو می بینه و برای همین متوجه می شه که خانم دور و بر من هست. همینطور هم خانم تخم طلا و دختر خاله عزیزشون رو هم خواهند دید و علاوه بر اینکه بیشتر متوجه می شن خانم دور بر من هست، خانم تخم طلا چون دوست صمیمی بنده هست و شریک جرم! کلی از من تعریف می کنه و ارزش بقاء من رو تو چشم اون دوتا بشدت بالا می بره. بعلاوه، چون در برگزاری مهمونی دارم به خانم تخم طلا کمک می کنم، نشون می دم که مواظب خانم هایی که دوستشون دارم هستم. یه مقدار هم از این دوتا کار می کشم برای رتق و فتق امور! هم باعث ایجاد صمیمت می شه، چون حس می کنن جزئی از قضیه هستن، همینکه همونطور که قبلا گفتم خانم ها دوست دارن که ازشون کار بکشین[4] و شما بعنوان یه مرد باید این قابلیت رو داشته باشین. مهمون ها که کم کم می آن، من یه تعدادشون رو از قبل می شناسم چون از دور و بری های خانم تخم طلا هستن و برای همین باز هم به ارزش اجتماعی من تو ذهن کل جمع اضافه می شه و همینطور سایر خانم ها من رو با این دوتا خانم نقطه کلیدی و خانم تخم طلا می بینن و می فهمن که من خانم دور و برم هست. با کسایی هم که آشنا نیستم از طریق خانم تخم طلا و دختر خاله گرامیشون آشنا می شم و بازهم ارزش اجتماعی جمع می کنم. آقایونی هم که با یه خانمی اومدن به امید اینکه فرجی بشه مخ خانمه رو بزنن، از من نمی ترسن بخاطر اینکه من دوتا خانم با خودم دارم و با من راحت می شن چون فکر نمی کنن که من دنبال خانم اونام (زهی خیال خام! چون نمی فهمن که من دارم بطور ناخودآگاه ارزش بقاء خودم رو نشون می دم و برای بهره برداری احتمالی در آینده زمینه چینی می کنم!). اگه یه چندتا پسر هم تنها اومده باشن، اون ها رو به این دوتا خانم نقاط کلیدی معرفی می کنم و برای همین طی مهمونی می تونم از اون آقایون کار بکشم (چون اونا می خوان محبت من رو جبران کنن، برای اینکه نگذاشتم تنها بمونن توی جمع) و اینجوری به جمع نشون می دم که رهبری چند تا مرد هم با منه و اونها هم همه تلاششون رو می کنن که به همه نشون بدن من چقدر آدم ردیفیم و باز هم ارزش اجتماعی کسب می کنم. مهمونی که پیش می ره من دیگه همه رو تا حدودی می شناسم و این خانم های نقاط کلیدی هم توجهشون بقدر کافی به من جلب شده (چون به مقدار زیادی ارزش بقاء از خودم نشون دادم و همینطور جزء حلقه میزبانی مهمونی هستم) و بیشتر دور و بر من دارن می پرن. حالا دیگه آماده ام که آشناییم رو با بقیه عمیقتر کنم (هم فرصت مکالمه دارم که ارزش بقاءام رو بیشتر به خانم ها نشون بدم و هم اینکه فقط که نیومدم خانم بازی! می خوام دوست های بیشتری هم پیدا کنم و با آدم های جالب و جدید آشنا بشم). توی مکالمه هام، اینجا و اونجا چیزهایی رو جا می دم که ارزش بقاء رو انتقال بده (حالا بعدها راجع به تکنیک های مکالمه و اینکه چه جوری یه مکالمه رو طوری پیش ببرین که حواس همه رو جمع خودتون بکنین مطلب می نویسم) بعنوان مثال تو یکی از مکالمه هام می تونم این خاطره رو تعریف کنم که یکی از دخترهای تیم شنا فلان باشگاه که دوست دخترم بود (پس خانم دور و برم هست اونم با کیفیتش)، عروسی فلان فامیلش بود و یه روز مونده به عروسی لباسی که براش دوخته شده بود رو به گند کشید و من بهش اطمینان دادم که نگران نباشه و مشکل رو حل می کنم براش (پس اعتماد به نفس دارم). چون یه سری بچه های بوتیک دار رو می شناختم (پس ارتباطات دارم) از طریق اونها یه خیاطی پیدا کردیم (پس می تونم یه سری آدم رو رهبری کنم یه کاری برام بکنن) و لباس رو به موقع بالاخره درست کردیم (پس از کسایی که دوستشون دارم مراقبت می کنم). حالا این خاطره اگه درست و با شاخ و برگاش تعریف بشه، هم سرگرم کننده هست و هم کلی ارزش بقاء من رو تو ذهن خانم های جمع بالا می بره. خوب! حالا برای اینکه تفاوت رو بهتر متوجه بشین؛ توجه شما رو به یه سری از سایر مکالماتی که تو گوشه کنار این مهمونی در جریانه جلب می کنم: پسره به دختره: اِه! اسم سگت فی فیه! من عمه ام یه سگ داره اسمش می میه! حتما یه بار باید بیام فی فی رو بهم نشون بدی (پسره بزور می خواد خودش رو دعوت کنه پیش دختره!). یه پسر دیگه، به یه دختر دیگه: این استاد راهنمای ما خیلی آدم عوضیه، استاد راهنمای تو چه جوریه؟ (پسره یه جوری می خواد مکالمه رو کش بده). پسر بعدی به دختر بعدی: نه الان زوده، اگه تو بری، منم می رم. من فقط بخاطر تو اومدم این مهمونی (آویزون بازی تابلو!) و از این دست. در عمل پسرهایی که مکالمه جالب و هدفمند داشته باشن، خیلی خیلی کم هستن. برای همین من می خوام مکالمه هایی که دارم، هم سرگرم کننده و هم هوشمندانه باشه تا ارزش من رو تو ذهن خانم ها بالا ببره. غیر از همه این مکالمات و اینکه توجه ام رو بین جمع پخش می کنم، توجه ام رو تاب می دم بین این دوتا خانم نقاط کلیدی. چرا؟ چون می خوام یه رقابتی بینشون بندازم برای اینکه توجه من رو جلب کنن و اونها هم ناخودآگاه وارد این بازی می شن، چون می خوان به همدیگه نشون بدن که ارزش تولید مثل بالا دارن و می تونن توجه یه مرد با ارزش بقاء بالا رو جلب کنن. مهمونی به همین منوال کم کم پیش می ره و رقص و حرف و شام و کیک و شب بخیر و خداحافظ! من چی بدست آوردم؟ اون دوتا خانم نقاط کلیدی من رو توی دسته معشوق ها گذاشتن چون به مقدار زیاد ارزش بقاء خودم رو بهشون نشون دادم و حالا دیگه راحت می تونم قضیه ام رو باهاشون جدی کنم. توجه یه سری خانم های دیگه توی مهمونی هم ناخودآگاه به من جلب شده، چون اونها هم ارزش بقاء من رو دیدن و از طریق خانم تخم طلا می تونم آمارشون رو بگیرم و بهشون دسترسی پیدا کنم. چندتا دوست جدید هم پیدا کردم و به ارزش اجتماعی خودم اضافه کردم. دست آخر هم اینکه، یه شب خوب و خوش داشتم.

خوب، این یه سناریو از استفاده ترکیبی از مهارت های خانم بازی بود. تو همین مثالی که زدم، می تونم به جای دوتا خانمی که تو مراحل اولیه کار رو مخشون هستم، یه خانمی که دیگه آماده است تا قضیه رو باهاش تموم کنم، با خودم ببرم اون مهمونی و در حین اینکه بهش ارزش بقاء بالای خودم رو نشون می دم، یه عالمه از اصول لاس زدن[9] رو هم قاطی بازیم کنم (چون هم طرف قبلا آماده شده برای پذیرشش و هم اینکه نفر دومی نیست که لاس زدن من معذبش کنه یا به قدری حسادتش رو تحریک کنه که بازی رو بهم بریزه). یه نکته خیلی مهم توی مثال بالا اینه که طرز فکرتون تو خانم بازی نباید "هرچه پیش آمد، خوش آمد!" باشه! قبلا گفتم که یکی از اصول خانم بازی، تمرکز و حضور ذهن هست[5]. بازیگر ماهر، بازی رو می چینه و با حساب و کتاب و از رو برنامه جلو می بردش.

تکامل یکی از مهمترین مولفه هایی هست که ساختار مغز و روان ما رو شکل داده. با داشتن یه درک درست از اون، خیلی از رفتارهای آدم ها رو می تونیم درک و پیش بینی کنیم. و همینطور این درک به بهبود چشمگیر مهارت های خانم بازی ما کمک می کنه. توی مطلب بعدی راجع به اینکه مفهوم عشق چطور به شرایط تکاملی ما پیوند خورده و چه کمکی تو خانم بازی به ما می کنه براتون خواهم نوشت.


[پی نوشت ها]

[1] به مطلب ما چی می خواهیم؟ رجوع کنید.
[2] به مطلب ماهیت قدرت رجوع کنید.
[3] به مطلب رساله اعتمادیه رجوع کنید.
[4] به مطلب مخ زنی و هشت باور اشتباه رجوع کنید.
[5] به مطلب هفت اصل بنیادین خانم بازی رجوع کنید.
[6] راجع به سطوح مردهای خانم باز به مطلب پنج سطح مرد خانم باز رجوع کنید.
[7] به مطلب خانم های تخم طلا رجوع کنید.
[8] به مطلب نقاط کلیدی رجوع کنید.
[9] به مطلب هفت اصل بنیادین لاس زدن رجوع کنید.
موضوع بندی: خانم بازی
7:22 AM نظر بدین (تاحالا 14 نظر)
لینک ثابت | ارسال      دریافت نظرات از طریق feed
نوشته های جـدیـدتـر
نوشته های قدیمی تر
 
خرت و پرت
صفحه اول
دریافت از طریق feed
دریافت از طریق ایمیل
ارسال به Facebook
ارسال به Twitter
ارسال به FriendFeed
کار داری؟ نامه بنویس!
capoblog@gmail.com
در و همسایه
فعلا تعطیل، تا بلا دور شه!
یادشون بخیر
مرحومه مرجان خانم کویری
مرحوم پسر بدجنس
مرحوم حاج محسن توتفرنگی
آرشیو موضوعی نوشته ها
استراتژی (4)
خانم بازی (8)
فلسفه (2)
قدرت (7)
متفرقه (1)
آرشیو زمانی نوشته ها
February 2012
February 2011
July 2010
January 2010
March 2009
March 2008
October 2007
November 2006
October 2006
July 2005
May 2005